وادی شعر
آنقدر بی سرو سامان است
که به نظر
من نیز شاعرم ...
شاعری تنها
کافه ای دور
کمی دود سیگار
شاید شطحیات
کتابی آماده چاپ ...
در شهر من همه شاعر بودند
هرچند کسی تورا ندید
زیر پاهای کلمات
که می پرسیدی:
" من کجای این شعرم؟ "
ای لیا
تهران - زمستان 81
وادی شعر بی سر و سامان نیست
شعر و شاعری به همان زیبایی و نایابی ست..
آدمها فکرشان بوی نا میدهد..
و در این کهنگی و روزمردگی ..
شما ناب مینویسید
به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی
لطف دارید ....
مبارک باشد
ممنون صبور بانوی عزیز ..