-
1400
سهشنبه 28 تیر 1401 13:20
به دستانم می اندیشم در میان ذهن آلوده ات! ای لیا
-
1399
سهشنبه 28 تیر 1401 13:19
دستانم را نگاه کردم کثیف بود شستم! + فرض کنید اینو ی آدم معروف نوشته بود. مثلن ی شاعر. یا ی هنرمند معروف. دیدن اسم اون آدم پای این نوشته این رو ارزشمند میکنه، هرچند اگر چیز چرندی نوشته باشه! یعنی محتوا اینجا ارزش نداره، محیط پیرامونشه که داره ارزش رو تعیین میکنه. اکثرمون همینطور قضاوت می کنیم. قضاوت هامون بر اساس...
-
1398
سهشنبه 28 تیر 1401 13:18
یکی را دوست داشتم که مرا دوست نداشت، تفاهم خوبی بود! + از میان همینطوری های روزانه
-
1397
سهشنبه 28 تیر 1401 13:16
سال که میخواهد نو شود، بچه ها عزا می گیرند. حال نه اینکه مدرسه ها تعطیلند و خوشحالی لاجرم میرود زیر پوستشان ولی خوب مقوله خانه تکانی از آن مواردی ست که جوانان را در همان عنفوان کودکی پیر میکند. خانه بزرگ داشتن، هم نعمت است هم مصیبت. مصیبتش می ماند برای صاحب عزا یعنی همین ماهائی که دوران کودکی و نوجوانیمان در خانه بزرگ...
-
1396
شنبه 17 اردیبهشت 1401 11:30
سکوت را شنیده ام کودکی شاد از بازی روزانه کاسه به دست ستاره میجوید ... پیرمردی دستفروش لنگ لنگان گاری نور را تا انتهای نگاهت می کشد. زنی پی در پی نگاه ها را می درد چون تویی ، چون منی را هجی می کند کوزه گری با گل ماه گلدان خورشید می سازد. شاید انتهای این کوچه کودکی آغوش مادر را گم کرده مردی سینه انتظار زنی را می بوید...
-
1395
شنبه 17 اردیبهشت 1401 11:24
من ۱۸ساله با یک زن دارم زندگی میکنم، برای جذاب بودن و توی دل یک زن موندن نیاز داریم صادق باشیم، مهربون باشیم، شنونده خوبی باشیم، ابراز کننده دوست داشتن باشیم(کلامی و عملی)، مشارکت کننده در امور منزل باشیم، نوازشگر خوبی باشیم، نصیحت کننده و عقل کل نباشیم، مستحکم باشیم یعنی در اتفاقات سریع از هم نپاشیم(نه اینکه اصلن...
-
1394
شنبه 17 اردیبهشت 1401 11:20
آنگونه که تو زیبائی ما پریشانیم ای لیا
-
1393
شنبه 17 اردیبهشت 1401 11:20
اندوه چیست کسی نباشد که تو را در تو، لمس کند ای لیا
-
1392
شنبه 17 اردیبهشت 1401 11:19
یه حس افسردگی و خستگی داریم یه بیماری افسردگی، توی حالت اول میشه با کمی تغییر استایل زندگی رفعش کرد ولی در حالت دوم حتمن باید تحت درمان بود و قرص مصرف کرد، توی حالت دوم نمیشه گفت پاشو یه تکون بده درست میشه.
-
1391
چهارشنبه 24 فروردین 1401 09:29
تنهایی یعنی نبودنت در حجم خالی خانه پیداست ای لیا
-
1390
چهارشنبه 24 فروردین 1401 09:28
جدایی صدا ندارد، یکهو چیزی درونت خالی میشود. ای لیا
-
1389
چهارشنبه 24 فروردین 1401 09:27
تو در پیراهنی جا ماندهای ای لیا
-
1388
چهارشنبه 24 فروردین 1401 09:26
مرگ، آرام از لباسی به لباس دیگر با تو همراه میشود ای لیا
-
1387
چهارشنبه 24 فروردین 1401 09:25
زندگی کوتاه است شبیه شنیدن نفسهای کسی که دوستش داری ای لیا
-
1386
یکشنبه 9 آبان 1400 09:45
دلم برایت تنگ است برای تو که با تو زندگی فرق دارد. ای لیا
-
1385
یکشنبه 9 آبان 1400 09:44
این زن یه بار اون اوایل گفت دوست دارم یه میز داشته باشم روش پر از ادکلن باشه، خلاصه ما هر جا کنار خیابون یا گذری ادکلن دیدیم خریدیم چیدیم روی میز، بنده خدا یه بار برگشت گفت دستت درد نکنه ولی اینایی که میخری ادکلن نیست خلاصه، ولش کن مرد.
-
1384
یکشنبه 9 آبان 1400 09:43
آقای کاف یک صبح از خواب بیدار شد و توی آینه نگاه کرد و گفت: امروز باید متفاوت باشم، صبحانه خورد، تصمیم گرفت امروز با تاکسی برود و ماشین نبرد، ۵۰ دقیقه توی ایستگاه زیر باران ایستاد، ۶۰ دقیقه بعدی را توی ترافیک طی کرد، راننده پول خرد نداشت، بقیه پول را بیخیال شد. روز متفاوتی بود.
-
1383
یکشنبه 9 آبان 1400 09:42
سمت ونک یه آگهی دیدم زده بود استخدام سرایدار بدون حقوق، زنگ زدم پرسیدم ببینم چیه گفت حقوق نمیدیم چون جا میدیم، جا هم یه اتاق با دستشوئی و حموم بود. گفتم خب خورد و خوراکش رو چکار کنه یارو گفت شبها بره سر کار مثلن اسنپ ولی در روز باید در اختیار باشه، گفتم کی بخوابه پس؟ قطع کرد!
-
1383
یکشنبه 9 آبان 1400 09:41
سمت ونک یه آگهی دیدم زده بود استخدام سرایدار بدون حقوق، زنگ زدم پرسیدم ببینم چیه گفت حقوق نمیدیم چون جا میدیم، جا هم یه اتاق با دستشوئی و حموم بود. گفتم خب خورد و خوراکش رو چکار کنه یارو گفت شبها بره سر کار مثلن اسنپ ولی در روز باید در اختیار باشه، گفتم کی بخوابه پس؟ قطع کرد!
-
1382
شنبه 10 مهر 1400 12:22
دوستت داشتهام بیآنکه بدانم چرا ای لیا
-
1381
شنبه 10 مهر 1400 12:21
و اندوهی بیپایان است دوست داشتنی که در قلبت مخاطبی نمییابد ای لیا
-
1380
شنبه 10 مهر 1400 12:08
وطنی در میان آغوشم برای قلب آشفتهات شاید آرام شوی ای لیا
-
1379
شنبه 10 مهر 1400 12:03
یهو شروع کرد وزن اضافه کردن، از ریخت و قیافه افتاد، لباس هرچی دم دست بود میپوشید، یه سری رفتیم فلافل بخوریم گفت دوست دخترم که ولم کرد منم ول کردم، گفتم برای چی گور پدر همه چیز. من تو ذهنم سالهای بعد رو هم باهاش زندگی کرده بودم اون اما جور دیگهای فکر میکرد، واقعی فکر میکرد.
-
1378
شنبه 10 مهر 1400 12:02
قطار که ترمز کرد زن که ایستاده بود جلوی مرد و وقتی مرد حرف میزد به چشمهایش نگاه میکرد پرت شد توی بغل مرد، مرد دست آزادش را حلقه کرد دور شانههای زن، زن سرش را گذاشت روی سینهی مرد. مرد هنوز حرف میزد و توی چشمهای زن میشد حس یک آرامش ابدی را دید.
-
1377
شنبه 10 مهر 1400 12:01
گاه زندگی زیباست، شبیه دیدن صورت دخترک خوابآلودی که صبح توی تختش نشسته و موهایش پریشان است.
-
1376
شنبه 10 مهر 1400 11:58
دوست داشتن آرام آرام تو را در آغوش میفشارد ای لیا
-
1735
سهشنبه 10 فروردین 1400 13:01
تنت کلمه بود در میان بازوانم شعری شد ای لیا
-
1734
سهشنبه 10 فروردین 1400 12:59
دوست داشتن شبیه ابر است میبارد و میگذرد ای لیا
-
1733
سهشنبه 10 فروردین 1400 12:58
در میان بازوانت خیال میل پریدن ندارد چشمهایش را میبندد و میخوابد ای لیا
-
1732
سهشنبه 10 فروردین 1400 12:56
باید قبری باشد برای حرفهایت حرفهائی که نمیزنی کسی نخواهد شنید که از درون سرشار از اندوهی و روزها از پی هم در گذر تو در میانهی یک رفتن ایستادهایپ ای لیا