بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1378


قطار که ترمز کرد زن که ایستاده بود جلوی مرد و وقتی مرد حرف میزد به چشمهایش نگاه می‌کرد پرت شد توی بغل مرد، مرد دست آزادش را حلقه کرد دور شانه‌های زن، زن سرش را گذاشت روی سینه‌ی مرد. مرد هنوز حرف میزد و توی چشمهای زن میشد حس یک آرامش ابدی را دید.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد