دردم می آید
چرخی می خورد تا بیخ گلویم
می فشارد
فریاد نمی شود
درد می شود
زخم می شود
می خواهد هبوط کند در کویر
اما چشمی ندارد
تا راهی را پیدا کند
پس می نشیند و
دردش می آید.
ای لیا