ناگفته هایم که جاری می شود از پس ذهنت
می گذرد از میان جنگل افکارت،
سیلی می شود
آن پائین، پائین تر از نگاهت، قطره ای می شود، می چکد ...
کاغذی بی خط، بی نوشته ... بی نشان!
بنویس بانو ... بنویس ... این باران بند نمی آید.
برای نوشتن دوستت دارم، شاید همین چند ثانیه مانده.
ای لیا