بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

22 - ناگفته هایم


ناگفته هایم که جاری می شود از پس ذهنت


می گذرد از میان جنگل افکارت، 


سیلی می شود


آن پائین، پائین تر از نگاهت، قطره ای می شود، می چکد ... 


کاغذی بی خط، بی نوشته ... بی نشان!


بنویس بانو ... بنویس ... این باران بند نمی آید.


برای نوشتن دوستت دارم، شاید همین چند ثانیه مانده.


 


ای لیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد