ای ابر دیر زمانیست نمی باری
یا که با ما قهری.
یا که شاید در سر هوای دیگری داری.
انتظار خشکید،
اشک در چشمان خورشید رقصید.
از کودکی دف زن
ستاره انگار نوری می خرید،
ای ابر با ما بگو
از قصه های سرزمین آسمان
ای ابر بگو
صبر انگار خریداری ندارد
من ماندم و یک دشت پر انتظار
خالی شدم لیک
این پیمانه را دیگر مشتری نیست.
ای لیا
رشت - مرداد هفتاد و نه