می شود شبی
که بارانی هم باشد
بزند آرام به شیشه های ترد تنهایی،
فنجان خاطراتت را برداری
از بند نازک خیال من بُگذری و سپس
آغوشی شود شعر من
هلهله کنند کلمات و بنشینند
در قاب شعری حزین
بسوزانند تنهایی های این همه سال ِ به خون نشسته را
و خاک کنند
نگرانی های کنج دیوار کوچه خالی از خواب خورشید را
آن هنگام که باران من
از نگاه تو می بارید.
می شود یعنی ...
ای لیا
از طریق کافی کتاب با وبلاگ شما آشنا شدم
خوب و راحت مینویسید
خوش بحالتان
همیشه حسرت نوشتن را خورده ام...
نوشتن یعنی نوشتن!
شروع کنید به نوشتن ... ار اطرافتان بنویسید. آرام آرام همه چیز جور میشود.
شروع کنید.
وبلاگ خیلی جالبی دارین

چند روزی هست که نیستید!
امیدوارم حالتون خوب باشه