بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

125 - توهم شاعر بودن


توهم شاعر بودن ...

چند سال پیش حوالی نخل تقی (جائی در جنوب، همان جائی که دختر بندر هم دارد) پروژه ای داشتیم، یکی را معرفی کرده بودند که مثلن پیش ما کار یاد بگیرد و یک سری کارها را هم انجام دهد و حقوقی هم بگیرد و ...، شش ماهی گذشت، یک روز عصر راه افتادیم از اول خط لوله گاز شروع کردیم و رفتیم و چند کیلومتری طی کردیم، این بین هم گاهی صحبتی میشد درباره پروژه و خودش و زندگی اش ، آخرها حین برگشت پرسیدم به نظرت فکر میکنی چقدر درباره پایپینگ(تاسیسات صنعتی) یاد گرفتی؟
ی خرده فکر کرد و گفت : فکر کنم هفتادوپنج درصد، کمتر و بیشتر!
دست گذاشتم روی لوله 40 اینچ و گفتم: دو سر این لوله رو میبینی؟ 
نگاهی کرد و گفت : نه مهندس! طولش زیاده خوب!
گفتم: من توی این ده سال از پایپینگ به اندازه مساحت همین کف دست از سطح کل این خط لوله یاد گرفتم!

شاعر بودن خوب است، تریپ شاعری هم که خوب تر، خوب نوشتن و دلبری کردن و ...
ولی این بین توهمش را داشتن سم مهلک است!

+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 2 + ارسال نظر
ASMAA پنج‌شنبه 6 شهریور 1393 ساعت 18:40

شما خوب مینویسید
شاعرید و دلبر....
بی تعارف
مهندس بودنتون رو نمیدونم!!

نیوشا یکشنبه 2 شهریور 1393 ساعت 12:14

شما کارتون درسته مهندس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد