مرد منتظر همبرگرش است، زنی نشسته است پشت میز روبروئی. نگاهی میکند به مرد. می خندد، مرد نگاه میکند، لبخندی میزند. بلند میشود میرود خانه و همبرگر را می گذارد لای استیک و می ک... نه! می خورد!
استیک هم آب می اندازد ...
مرد دراز کشیده است روی تخت و به این فکر میکند که همبرگر در کنار استیک چیز خوبی از آب در آمده است، ذهنس را پر میدهد سمت همبرگر!
استیک توی آشپزخانه دارد توی روغن جلز و ولز میکند!
برای نیوشا....
" وقتی مردی یک استیک آبدار در خانه دارد خود را آواره خیابانها برای یک همبرگر خشک و خالی نمیکند"
نیوشا جان خودتو درگیر نکن ولش کن....اصلن بهش فک نکن...اصلن
باز از این حرفا داره میزنه!!!!
خوووووووووووو این وبلاگم بلاک می کنن تازه پیدات کردیم
دو دقه دندون سر جیگر بگیر خوب!!!!
" نقی...نگوووووووووووووووو.....زشته جلو بچه هااااا "
می ک!!!! عجب هااااااااااا
استیک و همبرگر!!!!!
لای هم!!!!!
این تسبیح من کووووووووو؟!!
حداقل بگوو بلاکت کردن کجا دنبالت بگردیم!
نشه ایشالا صلوات!
نفهمیدم چی می گید!
داستان پل نیومن و خبرنگار پلی بوی را سرچ کنید.