گاه گداری سوار تاکسی میشوم، اتوبوس وسیله ارزانتریست و در برخی مسیرها هم دسترسی بهتری دارد. چند روز پیش که سوار تاکسی شدم، دو خانم نشسته بودند عقب یک پراید، نشستم و طبق همان عادت همیشگی برای اینکه خانم ها معذب نشوند مچاله شدم توی در پراید. نه اینکه هیکل درشت و قدبلندی داشه باشم ولی به اندازه خودم حجم و طول دارم و نشستن در جای کوچک، فشار زیادی به تمام اعضا و جوارح و امحا و احشای داخلی ام وارد میکند!
چند دققیه ای گذشت که یکی از خانمها برگشت و گفت : آقا راحت بشینید، ما مشکلی نداریم، خوشحال شدم، خودم را ول کردم ...
غرض این بود که عده ای آنقدر آزار رسانده اند که اگر آزار نرساننده ای هم باشد نمیداند چه باید بکند! راحت بنشینی نمیدانی بقل دستی ات راحت است، معذب است، دارد به چاقوی ضامن دارش که توی کیف دارد فکر میکند که در وقت مناسب بکند توی حلقت ...
خلاصه اینکه : چه عرض کنم!
+ از میان همینطوری های روزانه
و این میان باز هم بیچاره زن ها!
چاقوی ضامن دار؟؟؟
من توو کیفم رژ لب هست فقط که مگه طرفو رنگش کنم وگرنه تیزی پیدا نمیشه توو کیفم
خوب بس کرم ریختن این مردا....البته الان که من از بعضی زنا هم می ترسم حتی بیشتر از مردا...دوره ی بدی شدی...زمان ما اینجوری نبود..