توی یک لحظه هائی از زندگی مثل این فیلمها که یک گوشه ای تنهائی ایستادی و سوز هم میاد، به افق خیره شدی و لبه یقه کاپشنت رو هم دادی بالا، دنبال سیگار می گردی که آتیش کنی تا بار احساسی سکانس قویتر بشه، تازه یادت می اوفته که ده دوازده سالی هست ترک کردی!
هیچی دیگه، دستات رو می ذاری تو جیبات و در افق محو میشی!
+ از میان همینطوری های روزانه