...
ترافیک گیر کرده است. چند دقیقه ایست ماشین ها هیچ حرکتی نمیکنند. مازبار فلاحی توی ضبط ماشین خسته و تنها میخواند. لباسهایش هم گویا چروک است.
توی دویست و شش جلوئی زن آرام آرام خم میشود به سمت مرد. مرد را می بوسد(شاید لبهایش. یا حداقل من دوست دارم اینطور بوده باشد) زمان متوقف میشود. ناخودآگاه لبخندی میزنم.
طعم فضا عوض میشود ...
ترافیک هنوز گیر کرده است.
چه شیرین :)
:)