بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

386


بیدار شوی، ساعت سه و نمیدانم چند دقیقه صبح باشد، سمفونی باران روی شیشه و تن عریان خیابان ریتم گرفته باشد، دانه دانه صداهای خوردن قطرات تو را بردارد و ببرد در دل خاطرات دفن کند، بروی و بنشینی کنار پنجره آشپزخانه، نگاه کنی به عبور حجم لخت باران که از مقابل نور تیر چراغ برق میگذرد و ضربه هائی که میخورد روی آب جمع شده خیابان ...


سیگار را هم سالها پیش ترک کرده باشی، چیزی نمیماند، جز ها کردن روی شیشه و کشیدن لبی خندان!



+ از میان همینطوری های روزانه




نظرات 2 + ارسال نظر
حجت ده بزرگی دوشنبه 13 بهمن 1393 ساعت 01:22

متن عالی

فقط بنظرم باید تیکه آخرش رو حذف کنی بهتر میشه جاییکه میگی " کشیدن لبخند"
مثل کات خشک و سریع توی سینما!

:)

لیلیوم دوشنبه 13 بهمن 1393 ساعت 00:54 http://leelium.blogfa.com

از گوگل پلاس پیدایتان کردم و بدون اجازه لینک تان کردم.
لذت بردم از نوشته های تان

ممنون و تشک و سپاس و خیلی چیزهای دیگه
لینکت کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد