میان این همه پرانتز
بین این سه نقطه ها
دنبال تن کسی می گردم
پی گودی کمر ذهن دختر خیال زده ی
نشسته روی طراوت باران .
روی انحنای سینه ی زن خوابیده روی دستان خالی از نور خورشید ،
دستی پی چیزی می گردد
خنده ای که سال پیش
گریه می کرد وقتی همه سنگ بر می داشتند .
و کسی می گفت : این شعر را
مردی روی دهان زنی ها می کرد
بوی فلسفه می آمد
منطق چیزی می گفت و زن
لباس شبی قرمز به تن تاریکی می کرد.
پرانتز بسته نمی شود
سه نقطه ها تمامی ندارند
و من هنوز نمی دانم
که جای بوسه کجای دائره المعارف زندگی ست
کجای تاریکی شب تصویر زنی
روی دستان مردی می میرد.
و کجای دفتر خاطره ها هنوز
یکی کلمه می نویسد
یکی جمله هارا می بلعد
و من خط به خط تو را می بویم .
ای لیا
تهران - زمستان 84 (با کمی تغییر)