این درباره نوشتن هم از آن چیزهای مزخرف است.
چه بنویسم ...
من یکی هستم شبیه تو، مثل خودت،
کمی پر روتر!
دو خط چائی /
یک فنجان خاطره /
کمی انتظار /
بوسه ای نزدیک ...
ادامه...
توی یکی از پست هاتون درباره این نوشته بودید که توریست های ایتالیایی راجع به تجاوز در ایران زیاده روی کردن و ... پیداش نکردم که این نظرم رو به نظری که قبلا اونجا گذاشتم اضافه کنم. هیچ شده از این بترسید که کسی تو خیابون صداتون بزنه؟! بگه آقا؟ آقا؟ من ترسیدم از پسربچه ها حتی.. از مردها و پسرهایی که صدا زدن خانوم؟خانوم؟ ترسیدم برگردم نگاه کنم... از ماشین هایی که یه مرد سرش رو از پنجره بیرون کرده و صدا می زنه خانوم می ترسم؟! چون یا بعدش باید با یه تصویر وحشتناک مواجه بشم که البته من تا حالا رو به رو نشدم یا با شنیدن حرفای زشت!!!!!!!! یه بار تو بزرگراه منتظر سرویسم بودم با تیپ اداری (ما تو شهرستان تیپ اداریمون خیلی خیلی محجبه است) یه راننده یه ماشین دولتی با پلاک قرمز حرفهای مشوئز کننده ای ساعت شش و نیم صبح به من زد و رفت! برا گفتن حرفاش جلو پام ترمز زد!! تو بزرگراه!! نترسید پلاک ماشین رو بردارم پیگیری کنم! چون اولا لابد می دوست تو شوک قرار می گیرم و عکس و العملی نمی تونم داشته باشم! دوما اگه پیگیری می کردن برا خودم بد می شد! چرا؟! چون یه زنم لابد تقصیر من بوده!! من سر صبح ساعت شش و نیم تو راه رفتن به اداره دولتی که هر ساله به خاطرش همه جوره گزینش می شم چه تقصیری می تونم داشته باشم؟! می دونید می شه از همه مردهای ایرانی متنفر شد! به جز تعداد انگشت شماری...
اونوقت دقیقا کجاس?!
توی یکی از پست هاتون درباره این نوشته بودید که توریست های ایتالیایی راجع به تجاوز در ایران زیاده روی کردن و ...
پیداش نکردم که این نظرم رو به نظری که قبلا اونجا گذاشتم اضافه کنم.
هیچ شده از این بترسید که کسی تو خیابون صداتون بزنه؟! بگه آقا؟ آقا؟
من ترسیدم از پسربچه ها حتی.. از مردها و پسرهایی که صدا زدن خانوم؟خانوم؟ ترسیدم برگردم نگاه کنم... از ماشین هایی که یه مرد سرش رو از پنجره بیرون کرده و صدا می زنه خانوم می ترسم؟! چون یا بعدش باید با یه تصویر وحشتناک مواجه بشم که البته من تا حالا رو به رو نشدم یا با شنیدن حرفای زشت!!!!!!!!
یه بار تو بزرگراه منتظر سرویسم بودم با تیپ اداری (ما تو شهرستان تیپ اداریمون خیلی خیلی محجبه است) یه راننده یه ماشین دولتی با پلاک قرمز حرفهای مشوئز کننده ای ساعت شش و نیم صبح به من زد و رفت! برا گفتن حرفاش جلو پام ترمز زد!! تو بزرگراه!! نترسید پلاک ماشین رو بردارم پیگیری کنم! چون اولا لابد می دوست تو شوک قرار می گیرم و عکس و العملی نمی تونم داشته باشم! دوما اگه پیگیری می کردن برا خودم بد می شد! چرا؟! چون یه زنم لابد تقصیر من بوده!! من سر صبح ساعت شش و نیم تو راه رفتن به اداره دولتی که هر ساله به خاطرش همه جوره گزینش می شم چه تقصیری می تونم داشته باشم؟!
می دونید می شه از همه مردهای ایرانی متنفر شد! به جز تعداد انگشت شماری...
دیگه نیست...