یک چیز را میدانی, دوست داشتن راهش را توی وجودت پیدا میکند و بعدش به خودت می آئی و میبینی در تارو پود یک اتفاق خلسه آلود که گاه شیرین است و گاه با بیم و امید همراه است گیر افتاده ای, و گاه رنج میکشی, عزیز من, دوست داشتن یکهو می آید و به این راحتی نمیرود ... به گمانم باید خودت را رها کنی تو آغوشش, بگذاری تو را آرام آرام هضم گند.
+ از میان همینطوری های روزانه