عاشق میشدیم از این عشقهای مثلن آسمانی از همینهائی که خجالت می کشیدم مثلن به موهایش فکرکنیم چه برسد به جای دیگرش! میگفتیم گناه است باید در وجودش خلاصه شد، باید در مقابلش هیچ شد و به عدم رسید، میگفتیم این عشق تصویری از آن عشق الهی ست آن عشق ازلی که باعث رشد میشود، ما را به کمال می رساند. چند سالمان بود مگر، شانزده هفده! در خلسه یادآوری لحظه لحظه اش خاکستر میشدیم و لذتش تا عمق وجودمان را می لرزاند. کاش بزرگ نمیشدیم و همانقدر احمقانه به واقعیت های زندگی خیره میشدیم.
عشق هم عشقهای قدیم ...