سگک س*و*ت*ی*ن را از پشت جا انداخت، بندها را روی شانه مرتب کرد، دست انداخت زیر کاپِ س*و*ت*ی*ن و پایین کشید، نگاه کرد توی آینه، دست گذاشت زیر پ*س*تانها و بالا داد، کمی به چپ و راست چرخید لبخندی زد، دکمههای پیراهن را که میبست حجم پ*س*تانها چاک بین دکمهها را باز کرد، زن نگاهی کرد خوشش آمد.
+ داستانک