این درباره نوشتن هم از آن چیزهای مزخرف است.
چه بنویسم ...
من یکی هستم شبیه تو، مثل خودت،
کمی پر روتر!
دو خط چائی /
یک فنجان خاطره /
کمی انتظار /
بوسه ای نزدیک ...
ادامه...
زن حولهی حمام را باز کرد آمد از روی دستگیره در پیراهن چارخانهی مرد را برداشت پوشید و دکمهها را بست، پیراهن مرد تا بالای رانهای زن رسید، توی آینه نگاه کرد و موها را پشت سر جمع کرد، چشمها را بست، نفس عمیقی کشید بوی مرد پیچید توی دماغش.