بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1579


اپیزود اول

مرد نشسته بود توی ماشین، دستش روی صفحه گوشی بالا و پائین میشد، چیزی را توی گوشی نگاه میکرد، گاه لبخندی میزد، مضطرب بود، چندباری از توی آینه های ماشین نگاه کرده بود. منتظر کسی بود.

اپیزود دوم
زن یکی از ادکلنها را برداشت، بو کرد، چشمهایش را بست، توی دلش خالی شد، زیر قلبش خنک شد، حالش جا آمد، تنش مور مور شد، لذت دوید زیر پوستش، یادش آمد اولین بار که مرد صورتش را نزدیک کرده بود که لبهایش را ببوسد همینطور شده بود، مرد همین بو را میداد، از یادآوری آن لحظه بارها توی خودش مچاله شده بود. ادکلن را برداشت از مغازه خارج شد.

اپیزود سوم
مرد از توی آینه نگاه کرد زن نزدیک میشد، مرد خودش را جمع کرد، باید میگفت، بارها تمرین کرده بود، زن در را باز کرد، ترکیبی از بوی عطر زن و کرمی که زده بود فضای ماشین را پر کرد، زن خوشحال بود تا آمد چیزی بگوید مرد سریع گفت: من نمیتونم ادامه بدم، زنم رو دوست دارم، اشتباه کردم همه ش اشتباه بود.

اپیزود چهارم
زن توی تخت مچاله شده بود، به دیوار خیره بود، چشم چرخاند، ظرف ادکلن روی میز کنار آباژور بود، ادکلن را برداشت و توی هوای اتاق خالی کرد، چشمهایش را بست.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد