بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1611


یه پیکان آبی نفتی موتور تخت داشتیم، کلی زلم زیمبو بهش آویزون کرده بودیم و لاستیک دور سفید انداخته بودیم بهش، صندلی رو هم آورده بودیم پایین با داداشم و پسرخاله‌م میرفتیم ایران زمین دور دور توی اون خلوتی! دوتا تیوتر بسته بودیم و باندا فقط صدای تیس تیس میداد، چه حالی می‌کردیم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد