بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1617


زن دراز کشید، نسیمی خنکی از پنجره میزد روی صورت عرق کرده‌اش، خاطره‌ای دویده بود زیر پوستش، صورتش را گرم کرده بود، تنش گرم شده بود ... خاطره توی رگهایش میرفت.


ا یلیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد