زن تاپ را بالا کشید از دستهایش بالا آورد و پرت کرد گوشهی اتاق، تن عرق کرده خود را پرت کرد روی تخت، خنکی ملحفه دوید زیر پوستش، کناره پ س تانهایش از زیر وزن تنش بیرون زده بود، پاها را باز کرد، خنکی را بیشتر کشید توی جانش، دستها را باز کرد، چشمها را بست، مردی توی خیالش نبود.
+ داستانک