بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1691


اومدم خونه پدرم جا برای پارک نبود، از دور دیدم یکی نشست توی ماشینش، اومدم کنارش یه خانم بود با اشاره گفتم میری؟ دستش رو تکون داد که چی میگی، باز گفتم داری میری، شیشه رو داد پائین گفت شماره میخوای؟ گفتم نه پرسیدم داری میری، گفت فکر کردم گفتی شماره بده!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد