زن توی آینه آفتابگیر ماشین ماتیکش را چندباری کشید دور لب و بعد لبها را روی هم جمع کرد و به هم مالید و در آخر لبها را غنچه کرد و تمام!
مرد روی صندلی کناری اش، دست میکشید به ماتیکی که مالیده شده بود به یقه کاپشنش!
+ از میان همین طوری های روزانه