بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

23 - چرخ زنگار گرفته روزگار


روزها همه از پس شب تکراری


ساعت ها همه از پس ساعت دیواری


ثانیه های فراموشی


لَختی آرامش در پس جان



چرخ زنگار گرفته روزگار ، غلتان میرود آن پائین


پائین تر از پیچ جاودانگی بشر



کودکی آویخته به تاب انتظار 


زنی وامانده در ایستگاه عاشقی


ومردی که همه اینها را دید 


همان نرسیده به پیچ نشست 


و راه نیامده را یک دل سیر خندید.

 



ای لیا

رشت - تابستان 79



22 - ناگفته هایم


ناگفته هایم که جاری می شود از پس ذهنت


می گذرد از میان جنگل افکارت، 


سیلی می شود


آن پائین، پائین تر از نگاهت، قطره ای می شود، می چکد ... 


کاغذی بی خط، بی نوشته ... بی نشان!


بنویس بانو ... بنویس ... این باران بند نمی آید.


برای نوشتن دوستت دارم، شاید همین چند ثانیه مانده.


 


ای لیا



18 - دردم می آید


دردم می آید


چرخی می خورد تا بیخ گلویم


 می فشارد 


فریاد نمی شود


درد می شود 


زخم می شود 


می خواهد هبوط کند در کویر


اما چشمی ندارد


تا راهی را پیدا کند 


پس می نشیند و 


دردش می آید.



ای لیا



16 - عشق بند تنبانی


تصمیم گرفته ام امسال عاشق شوم.

نه از آن عشق های بند تنبانی

از آن عشق هایی که در اتوبوس از زیر بغل شوره زده کارگر ساختمانی

که درب و داغان ایستاده بر میله چرتی هم می زند،

چشمهای دختری را ببینم.

سبز باشد این چشمها

ببرد مرا به جنگل های شمال

و آن همه بارانش که هیچوقت تمام نمی شود


تصمیم گرفته ام پیدایت که شد 

معطل نکنم ....

چشم در چشمت بیایم جلوتر 

سرت را پاپین بیندازی و من در دلم انار دانه کنند.


ای لیا


15 - زرورق خیال


تمام ناگفته های ذهنم را


در زرورق خیال می پیچم و بر دیوار شیشه ای دلت می کوبم،


شاید ترکی بردار.



ای لیا



14 - فراموشی اجباری


زندگی شاید

همین چند ثانیه های دوست داشتن است.

زندگی همین فراموشی های اجباریست

زندگی فرصتی کوتاه

در پس خاطرات تکراری ست.

 

زندگی رنگ پرتقال است

در دل تنگی های شب.

زندگی همین چد ثانیه فراموشیست.

زندگی تکرار یکباره

همه کوچه های تنهائی است.

زندگی...زندگی را دریاب.


ای لیا


13 - دوستت دارم.


نگاه می کنم از این بالا

می بینم تو هم در آن بِینی

لابلای شور جمعیت

لبخندی بر لب

قلبم به قفس سینه می کوبد

نفسم حبس می شود

گلویم خشک

نگاهم کمی تَر

چشمانم بسته اند.


دهانم باز نمی شود که بگوید

دوستت دارم.


کاش چشمانم بسته نمی شد

سالهاست دلم قراری ندارد!


ای لیا


12 - بوی نگاهت


این خانه هنوز بوی نگاهت را می دهد.



گوشه گوشه اش پر است از رایحه بهار نارنج.



همان شبی که تا صبح فقط بوی تو بود



مانند نابینایی دست بر دیوار آمدم تا پای این آینه.



بوی نگاهت در آینه جا مانده.



ای لیا



10 - من گذشته از تو


سالهاست خسته است.



من گذشته از تو،



پشت سرت را که نگاه نکردی،



شاید افتاده بودم...



ای لیا



8 - یقین


دور تردیدهایت که دیوار می کشی


مرا هم ببین


شاید روزی یقین شدم!



ای لیا



7 - لال نیستی


حرف هم که نزنی ،


نمی گویند لال است.



گاهی زبانت را هم نگاه کن.


شاید تاریخ مصرفش گذشته باشد.



ای لیا



6 - الاغ سهراب



الاغ سهراب


تازه تازه


یونجه می فهمید.



گاو ما سالها ست


به کرسیِ استادی نشسته.



ای لیا



5- همین نزدیکی


و خدایی که در این نزدیکی است

بین موهای در باد پیچیده دختری 


و بوی بهارنارنجش که در باد ،تو را می برد!

خدا همانی است که در شالیزار 

در تابستانی دم کرده از بین رایحه شالی و آب ،چشمانت را می شوید...

خدا نزدیک است


شاید روی آگاهی آب 

شاید بین مریم های خشک شده سجاده مادربزرگ

خدا همین است

همین نزدیک ...


ای لیا


4 - سرمه


شاید شبی بیدار کند


خاطره ای،


سکوتی را ،


که در نهان چشمی سرمه می کشید.


 

ای لیا


3- مردی روئید


برگی افتاد


خاطره ای دفن شد،


زنی ، بوسه ای شکافت،


مردی دیگر روئید!



ای لیا