این درباره نوشتن هم از آن چیزهای مزخرف است.
چه بنویسم ...
من یکی هستم شبیه تو، مثل خودت،
کمی پر روتر!
دو خط چائی /
یک فنجان خاطره /
کمی انتظار /
بوسه ای نزدیک ...
ادامه...
اون هفته جمعه ظهر که این خوندم دلم آب شد ریخت وسط اتاق. با اینکه کار زیادی داشتم شال و کلاه کردم رفتم دیدن بابایی جان.. منو که دید رفت برام بستنی خرید... قربون همه ی باباهای مهربون ..
زنده باشید خدا پدرتونو براتون نگه داره
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اون هفته جمعه ظهر که این خوندم دلم آب شد ریخت وسط اتاق. با اینکه کار زیادی داشتم شال و کلاه کردم رفتم دیدن بابایی جان..
منو که دید رفت برام بستنی خرید...
قربون همه ی باباهای مهربون ..
زنده باشید
خدا پدرتونو براتون نگه داره