بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

970


دلت سفارت بود


هرچند


من خودسر نبودم!



ای لیا



969


زین پس 


قبله، طره (پریشان) گیسوی توست!



ای لیا



968


دلتنگ تو بودم،


تو که نیامدی!



ای لیا



964


آدمها 


یادشان میرود زندگی کنند


می میرند!



ای لیا



958


عصر جمعه ات را 


بردار و بیاور


یک آغوش تنگ بودن را بنوشیم!



ای لیا



957


مردی 


خواب میبیند


صدای زنی را ...



ای لیا



956


احمقی میگریست


یادش رفته بود دوست داشته شود!



ای لیا



953


باران بود


میخورد روی شیشه ماشین


تو بودی


من نبودم!



ای لیا



950


پیرزن هنوز لیلی بود،


مرد اما دیگر مجنون نشد!



ای لیا



945


گفت از همه ی دنیاتان همین پنجره اتوبوس که آنطرفش زنی توی پیاده رو حال زمین را دگرگون میکرد!



ای لیا



942


زندگی یک حقیقت عریان است هم میشود در آغوشش هم خوابه شد هم میشود از دور نگاهش کرد و لذت برد ...



ای لیا



933


هوا خوب است


هوای تو خوب است 


بودن در هوای تو خوب است ...



ای لیا



932


دوستت دارد


در خیال ناممکن شب ...



ای لیا



926


حرف زیاد است، 

وقت کوتاه، لبهای تو را می بوسم ...



ای لیا


telegram.me/boiereihan



923


آدم است دیگر 

گاه تکلیفش با دلش معلوم نیست ...