بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

559


دوست داشتن ،


طعم دارد


بو دارد


می شود لمسش کرد.




و همه اینها زمانی ست 


که تو دیگر نیستی.




ای لیا




557


بوسه ای


لابلای سکوت خاطره ای


غرق می شود 


و زنی که میانه چشمهای مردی جوانه می زند.




ای لیا



556


مَنی که تند تند می نویسم


و تویی که نخوانده ، می بندی!




ای لیا



555


تنهاترین آدم روی زمین هم


دارد جایی به چشمان تو فکر می کند ...




ای لیا



554


باران


می بندد


چتر خاطره تنهائی را ...




ای لیا





553


شانه ی هیچ کس



آشنایی تو را ندارد



فقط گاهی سرم را آزار می دهد.



خاطره ها می ریزند 



روی تار موهایم



روی خیسی خنده هایم



سرازیر می شود خیال.




نگرانم که شاید



شانه ای نماند



پایان این فصلِ خشکسالی ِ دوست داشتن ها.




ای لیا


551


میخندم و گریه میکنم


این بین


گاهی هم زندگی میکنم.




ای لیا



550 - روی سگ!


یک امـــــروز 



آن روی سگــــم بالاست ،



تمام شهر اســــــتخوان چال می کنند ...




ای لیا



549 - مرض قند!


این هر شب 



یکی دیگر از همان یک شب



به چیزی فکر می کنم



که من نیستم ، 



تویی



پیچیده در خاطره ی هر شب.



و شیرین هم هست



مرض قند گرفته اند همه ی خاطرات تو!




ای لیا



548


در این شهر هنوز



زنی هست 



که گونه هایش 



بوی عاشقانه های مردی بدهد.




ای لیا



547 - عشق ابدی


عشق اگر ابدی نبود، به من و تو نمیرسید ...



546


عشق گاهی میشود یک چای دو نفره،


و خیره شدن در چشمهایش.



ای لیا



543 - آغوشی تنها


به این می اندیشم



که چرا من



تنها نشسته ام



و آغوش تو هم تنهاست!




ای لیا



541 - او باید بودن باشد


یکی آمد


بر پشت خاطره ها


نشسته روی خیال کودکی ِ باران .



کوچه ها خیس اند


آشنایی آب می پاشد.


غریبه ای خستگی هارا چال می کند ،


پای دیوار باغ تنهایی.



خورشید می ریزد روی دستان زنی


که می شوید خواب ستاره را.


مردی در مزرعه ی باد 


طوفان درو می کرد ، 


نسیمی این میان 


ابتر مانده است و به نارسی ِ خلقت می خندد .



خاک از خاک برخاست ،


چشمی به تنهایی خاک گریست.


دستی روی قلب شکسته ای 


تخم زخم درد می پاشید.


امسال محصول خوبی دارند


کشاورزان زمین های بایر عشق.



یکی آمد


هرچند ، دوست داشتن جایی 


پشت ترافیک خاطره ها 


آخرین سیگار بودن را دود می کرد.


و یکی نشسته بود و 


به این فکر می کرد که


چه کند وقتی تو نباشی و او باید بودن باشد.




ای لیا

رشت - شهریور 1380



540


و من دارد دیده نمی شود ، 


بین این همه بودن های تو 


که دارد خفه می کند


 همه ی تنهایی را ...




ای لیا