بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

88


خانه تنهاست،


آغوشت را بیاور!



ای لیا



87


یک شعر،


کلماتی گم شده،


زنی آنسوی حصار خاطره ای ...



ای لیا



86


مردها همه، سرو ته یک ابریشمند!



85


به سراغ من اگر می آئید،
نرم و آهسته،
گلدان بیاورید! 
هرکس یک مرضی دارد خوب!

با تشکر ...



84


زنها، پس از صدو بیست سال که هنوز سی ساله باقی مانده اند و عمرشان(زبانم لال) به آخر خود میرسد، همانجا حین تقدیم کردن جان مبارک و عزیزشان به عزرائیل از او می پرسند :

"خدا وکیلی این مرده به من خیانت میکرده دیگه نه؟!"

مرد شصت سال قبلتر ریق رحمت را سرکشیده است!

83 - زنها!


یک چیزهائی هست که دست خودمان نیست،یعنی ما در وجود و یا عدمش نقشی نداریم. اما برای برخی بی جهت تولید حساسیت میکند.

اینکه مثلن گفته شود زنها برخی کارها را نمی توانند انجام دهند، منظور این نیست که ضعیفند. قوای جسمانی کافی را ندارند و این هم دلیل بر ضعفشان نیست. ساختار فیزیکی بدنشان اینگونه است. 
اینکه بگوئی زن زیباست، زن لطیف است، خوب است، بودنش حس آرامش میدهد، باز یک سری هستند که بگویند : " چرا اینطور می گید؟ با این کارتون بین زن و مرد دارید تفاوت ایجاد میکنید! زن هم می تونه فلان و بهمان!"
کسی که منکر توانائی های زن نیست، کسی نگفته است که زن بنشیند آن بالا و فقط عشوه و ناز بیاید! زن مدیر هم باشد، خشمگین هم باشد، سر کارمندش فریاد بکشد، باز زیباست، دوست داشتنیست، دست خودمان نیست خوب! 

من برای این فقره هیچ توضیحی ندارم!

حتی یک سری هستند از اطلاق کلمه زن به جنس ماده متنفرند، خوب این یک قرارداد است، همانطور که به جنس نر می گویند مرد، اشکالش کجاست؟ برای هر چیزی کلمه ای ساخته اند برای مشخص کردنش، درخت، کوه ... هرچند هردو انسانند و فارغ از بحث های جنسیتی باید به حقوقشان نگاه کرد ولی خوب یک سری خصلت ها زنانه است و یک سری مردانه، ما چکاره ایم این وسط!

زن زیباست، زن دوست داشتنیست، بدون زن زندگی ممکن نیست، با زن هم ممکن نیست!
:))

+ از میان همینطوری های روزانه


82 - دوست داشتم کسی جائی منتظرم باشد - آنا گاوالدا


دوست داشتم کسی جائی منتظرم باشد


آنا گاوالدا


مترجم : الهام دارچینیان


انتشارات : نشر قطره


تعداد صفحه : 198


قیمت : 8500 تومان


نوبت چاپ : یازدهم / 1392




مجموعه داستان شامل دوازده داستان با تم و موضوع عاشقانه است. داستان ها بیان روانی دارند. خط به خط در پی هم بدون هیچ گونه پرش ناخواسته. گاهی همذات پنداری عمیقی با شخصیت های داستان برقرار می کنید، بیشترمان چنین احساساتی را گذرانده ایم، روزگاری که جوانتر بوده ایم. ترجمه الهام دارچینیان هم به فهم بیشتر موضوعات اجساسی داخل داستان کمک شایانی کرده است.


در حال و هوای سن ژرمن : درباره یک آشنایی کوتاه خیابانی بین یک زن و مرد است. روایت از زبان زن بیان می شود. شبیه بیشتر داستان های آناگاوالدا. پیش داوری های زن درباره مرد در این داستان جالب است.

سقط جنین :زنی منتظر کودکی ست. کودک سقط میشود.

این مرد و زن: داستان زن و مردی میانسال که در یک ماشین گرانقیمت نشسته اند و با هم حرفی نمیزنند!

اپل تاچ : درباره یک دختر تنهاست که با افکار خودش مجادله دارد.

آمبر : داستان پسریست که عاشق یک دختر عکاس میشود. پسر موزیسن است و با زنهای زیادی رابطه داشته است. یک روز دختر عکسهائی که از او میگرفته را نشانش میدهد. فقط از دستهایش عکس گرفته است ...

مرخصی : رقابت دو برادر برای بدست آوردن یک دختر

حقیقت روز : داستان یک تصادف و ماجراهای حواشی آن. تم داستان طنز می باشد.

نخ بخیه : در مورد یک دامپزشک زن در یک روستا

پسر کوچولو:داستان یک پسرک پولدار پاستوریزه که ماشین گران قیمت پدش رابریدارد و با دوستش همراه میشود و .... داستان تم طنز دارد.

سال ها : مردی عاشق دختری است که او رها می کند ... سال ها می گذرد مرد ازدواج می کند و موفق است اما همچنان فقط عاشق دختر است و ..... خیلی قشنگ بود

تیک تاک : یک داستان عاشقانه

سرانجام : داستان خود آنا گاوالدا برای انتشار اولین داستانش ...


نمره من به این کتاب: 3.5 از 5


بریده هائی از کتاب

زن ها احمقند، زنهائی که بچه می خواهد.
آنها احمقند.
همین که میفهمند حامله اند، بیدرنگ دریچه ها را به تمامی می گشایند،دریچه های عشق،عشق،عشق.


همیشه میدانست شوهرش به او خیانت میکند و حالا میداند که دیگر این کار را نمیکند،نمیخواهد پول خرج کند، مساله،مساله پول است.


مدتی ست دو سگ و یک گربه پیش خودش آورده ... فکرش را بکن در چنین آشفته بازاری صادقانه باید گفت پیدا کردن یک شوهر خوب به ماموریتی ناممکن میماند!


باور داشتم او دیگر وجود ندارد، که جائی بسیار دور از من زندگی میکندکه دیگر هرگز به زیبائی آن روزها نیست، که متعلق به دنیای گذشته است.دنیای روزگار جوانی من آنهنگام که سرشار از احساسات پرسوز و گداز بودم، زمانی که باور داشتم عشق جاودانی ستو هیچ چیز والاتر از عشقی که به او دارم نیست. از این دست حماقت ها.


تصور میکردم که دیگر به او فکر نمیکنماما کافی بود که لحظه ای در محلی اندک آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم آید.


حالا به خوبی می داند که جز او کسی را دوست نداشته و هیچ کس جز او ، او را دوست نداشته . که او تنها عشقش بوده و هیچ چیز نمی تواند این را تغییر دهد ، که هلنا گذاشت او مانند شیئی دست و پا گیر و بیهوده بر زمین بیفتد و هیچ گاه کلمه ای ننوشت و دستش را دراز نکرد تا او دوباره بلند شود .


سارا بیوره زیبا نیست، ملوس است و این چیز کمی نیست.


در واقع وقتی دخترها تصمیم بگیرند کاری خوب پیش برود حتمن میرود. هیچ چیز پیچیده تر از این نیست.


فقط مساله این بود که همیشه برای برخی تصمیم گیریها مشکل دارم، درست همان لحظه ای که می بایست لیوان را زمین بگذارم کاری کنظ
مانند زمانی که زن زیبائی روبرویمان می نشیند و درست در همان لحظه فکر مبلغ اجاره خانه کلافه مان می کند ...


ای لیا


81 - حضور آبی مینا - ناهید طباطبائی




داستان خوانی


با موبایل ضبط شده است، کلی هم تپق زده ام، سروصداهای دیگری هم روی خوانش داستان هست. کار اول است. سعی میکنم ادامه دهم ... دانلود کنید، گوش دهید.


حضور آبی مینا/ ناهید طباطبائی

راوی : خودم

داستان اول - مدت زمان: 17 دقیقه

حجم فایل : 12 مگابایت


لینک دانلود :

http://uplod.ir/hw93g77rn7tn/Hozor_abi_mina_-_iliya.3ga.htm



80 - تریج قبا!


جان مادرت چیزی بگویم ، به تریج قبایت بر می خورد؟!


مرد بودن به سبیلی نیست که زنی ندارد ، مرد بودن به شرافتی ست که همان زن بی سبیل حاضر نیست آن را به هر قیمتی به تو بفروشد.


جسارتن بَر خورد ؟... به تریج قبایتان منظورم است!



79 - کلت نه میلیمتری


چیزی برای نوشتن نیست

کلتی نه میلی متری داخل کشوی میز

خاک خرده ی ِ همه این سالهای نفهمیدن

کمی تردید

اطمینانی که از مغز به دست منتقل نمی شد

نگاهی که یک خط در میان روشن و خاموش می شد.

مشتی که باز نمی شد

تا اسلحه را در آغوش بگیرد.

کلماتی که سالها ، نجویده بلعیده بود

روی نگاهش بالا می آورد.

ده فشنگ ... ده شلیک

اما همان یکی هم کافیست تا لخته های مغزش را

فردا کارشناس دایره جنایی

بریزد در کیسه ای .

طرح پاشیده کله ای که همه این سالها

کلمات را زنجیر می کرد

به بند می کشید در قالب متن و خودش می گفت که شعری تازه است.

هنوز فرصت است

برای مردن وقت همیشه کافی ست

زندگی یکبار است که اتفاق افتادنش دردسر به پیش رفتن زن و مردی را می خواهد.

همین یکبار ... 

کلت نه میلی متری دوباره گرد خاطره می بلعد 

و شاعر سایه مغز پاشیده ی روی دیوار را پاک می کند.



ای لیا



78


چه خوب است 


این طعمهای ذهنت


که می شوند جمله ،


و یا کلـــــــــمه ای پیچیده در زرورق رویا ،


می نشینند در قالب کهنه ی ِ شعری .


و بهتر می شد اگر


دختری که هر روز


می آمد و از لبه قاب شعرت


سطلی خاطره بر می داشت ،


پریشان می شد 


گیسوانش رها می شد بین نگاه های از شرم پوشیده خورشید


سینه عریان می کرد در میان خالی وجدان آسوده بشریت


و حقیقت می ریخت 


بین خیال ِ جاری در شعر.



یقینن شعرت تماماً بوی خوش دوست داشتن می گرفت.



ای لیا



77 - خریت


زندگــــــــی در کرانه های تنهایی درون ، نسبی ست.

زندگــــــــی در پارکینگ خانه ای دوبلکس ، مطلق است.

و زندگــــــــی در باور خـــریت اندیشه سیال ذهن ِ بشریت ، نان خشکیده ای فرو برده در آب و پی تقدیر می گردد.



76 - زن زیباست


زن زیباست ...

چه آن زمان که از فرط خستگی ابروانش در هم است

چه آنزمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهایش

چه آنزمان که فریاد می زند بر سرت و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی

چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند


زن زیباست... 

آن زمانی که خسته از همه تهمتها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود مادر است... همسر است ... راحت جان است.


زندگی مشترک اگر مردی هم دارد،آری اگر مردی! هم دارد همین زن است...


زن زیباست...

 زمانی که لطافت جسم و روحش را توامان درک کردی، زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی، زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی!




75


عزیز من !

کاسه صبرت که لبریز شد...قربون دستت تو راه و زیر دست و پای مردم نذار!


بذار یه گوشه موشه ای جایی ، چیزی!...



74


زندگی شبیه نیمرو نیست ، مثل کُتلت می مونه


برگردون اونطرفشم بپزه، این طرفش که سوخت!