بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

42 - روزگار گاو و خری


تا حالا شنیدی کسی بگه سرش رو مثل خر انداخته پائین داره می یاد.

یا شده کسی بهت بگه مثل گاو زور داری

یا شده کسی بگه عین خر نگاه می کنی.

یا شده کسی بگه کره گاو!


بالاخره طویله هم نظم خودش رو می خواد.



+ از میان همینطوری های روزانه

16 - عشق بند تنبانی


تصمیم گرفته ام امسال عاشق شوم.

نه از آن عشق های بند تنبانی

از آن عشق هایی که در اتوبوس از زیر بغل شوره زده کارگر ساختمانی

که درب و داغان ایستاده بر میله چرتی هم می زند،

چشمهای دختری را ببینم.

سبز باشد این چشمها

ببرد مرا به جنگل های شمال

و آن همه بارانش که هیچوقت تمام نمی شود


تصمیم گرفته ام پیدایت که شد 

معطل نکنم ....

چشم در چشمت بیایم جلوتر 

سرت را پاپین بیندازی و من در دلم انار دانه کنند.


ای لیا


9- تل قرمز


کاش همان روز دنبالت کرده بودم،


همان روزی که تِل قرمز به سر از اتوبوس پیاده شدی،


نگاهی کردی و رفتی ایستگاه را هم با خود بردی همه را بردی 



حتی همین نیمکت زهوار در رفته ای که ساعتهای تنهائیم را پر می کرد ...


نشد پایم در قیر شک بود انگار تردید کنده نشد سنگین شده بود 



ایکاش برگشته بودی ... نگاهی حواله می کردی دوباره، بلکم جانی بگیرد این پای وامانده.


اتوبوس باز می رود ،اما تو همان یک بار بودی، تکرار نمی شوی!



+ از میان همینطوری های روزانه