بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

849


خاطره جایی می آید


تو را غافلگیر میکند


که نه تو دیگر تویی


و نه دیگر خاطره بازی میدانی!



ای لیا



842


زندگی در رگ عادت


پی یاخته ی ِ حیات می گردد


زندگی در تن ِ خاطره ای


پی موسیقی خلقت می دود


زندگی دارد در جایی جریان


که صبحش با نور حقیقت می شود آغاز


زندگی حاصلضرب تپش زمین


در بوی سیب است که می افتد از درخت نیاز


زندگی به کسی نمی خندد


که در سراشیب عقل گاه به گاه می خورد تیپا


زندگی به بودن نسیم با شکوفه ی گیلاس

به بودن بادی در مزرعه ی شعر

به جوشیدن سوسک از دیوار یک تکرار

زندگی به فوت کردن شبی دم کرده

به بارانی که نمی ریزد از سکته ی ابر

زندگی به همین عادت هاست

که می شود تکرار

پی در پی پشت دیوار باغ عرفان.

زندگی نردبانی ست

که از پله هایش کودکی

ترازو می برد به خم خانه ی عدالت

فرشته ی کوری دست عابری را

میان گریز ناگزیر عبرت رها می کرد .



زندگی در موسیقی باران که می ریزد

روی لبهای باغبانی پیر

که هرس می کرد بودن را روی شاخه ی خلقت ،

زندگی در دایره ی تنگ دوستی ست که زیباست


ای لیا

تهران - بهار 1384


841


مرزهای تنت


مرزبانی ندارد


دیشب بوسه ای دزدیدم!



ای لیا


840


و امید که داشتیم


همیشه


زیر سایه ی تردید ،


و شک که می بست پای امید را .



ای لیا


838


دهان شعر


طعم بوسه دارد


شاید زنی بین کلمات


هم آغوش خاطره ای ست ...




ای لیا



836


تویی که نگفته میفهمی دلتنگم،


آری خودت!


تو شبیه نسیم خنک یک عصر پاییزی هستی.




ای لیا



833


بلند شو و بیا


آغوشت را هم بیاور


این حال خراب را


فقط معاشقه ای تنگ


در میان بازوانت حریف است!




ای لیا



831 - زنی بی صورت!


زن توی تاریکی ایستگاه

بی صورت

شبیه شعریست 

که مانده است 

در سینه شاعر!


ای لیا


+ زن نشسته است توی ایستگاه. چراغ ایستگاه خاموش است. روشنایی بلوار تا کمر زن را روشن کرده است. صورت زن دیده نمیشود. 

(از پنجره اتوبوس)



828


گور پدر زندگی و حرفهایش


گیسو بده بر باد


بگذار بوی زندگی


بریزد در آغوش خیابان


مست کند تن دیوارهای نیمه جان شهر را


خفته گان را بیدار کند


در میان هزارتوی نازک خیال!


گور پدر حرفهایشان ...



ای لیا



826


تو چیزی داری که من ندارم


آغوشت!



ای لیا



823


چه زندگی هایی که نکردیم


چه دستهایی که نگرفتیم


و همه ی اینها را


جا میگذاریم و میرویم ...




ای لیا



821


باران است دیگر


می آید و تو را


از زیر خروارها خاطرات


بیرون میکشد.



ای لیا



814


شهر پر از نقاب های تنهایی

قطره اشکی پنهان

پشت یک نقاب صورتی.

مردی دارد

روی خط لب زنی

تاب میخورد!



ای لیا



813


هرکسی 


جای خالی هرکسی را


پر نمیکند ...



ای لیا


806 - خلسه عطر گیسوانت


گور پدر دنیا


بیا چای بنوشیم و در خلسه عطر گیسوانت غرق شویم!



ای لیا