بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

805 - گل دقیقه نودو سه


بیا و شبیه گل دقیقه نودو سه باش!


همانقدر بعید،


همانقدر لعنتی ...




ای لیا



804


عادت کردم به تو،

عادت کردی به من،

عادت کردیم به زندگی،

دوست داشتن هرچند

عادت نکرد!



ای لیا



801


کسی نفهمید


حال زنی را


که هر شب 


خواب آغوشی را پهن میکند


روی بند عادت


در کنار بوسه ای 


که هیچ گاه رخ نداد!



ای لیا



798


این روزها

عشقی

جا مانده است

در میانه ذهن شب پره ای

که پی چراغ روشنی میگردد.



ای لیا



797


پاییز، چای

میماند یک آغوش تو

لبهایت را بیاور ...


ای لیا

796


در جهان دیگری

یک درخت سیب

آب میریزد

پای آدمهای توی خانه اش.


ای لیا



786


فتنه تو بودی


لباس از تن کندی ...



ای لیا


782


سیاست آغوش توست

جنگ را مغلوبه میکند ...


ای لیا


779


تویی که نگفته میفهمی دلتنگم،


آری خودت!


تو شبیه نسیم خنک یک عصر پاییزی هستی.



ای لیا



776


صدایت کنم


تو بگویی جان!


تا من سپارم ...



ای لیا



773


گاه چیزی در خاطرت میگذرد 


حالت را دگرگون میکند


لبخندی تازه میشود لابد


در میان خطوط خاطره ای دور.



ای لیا



769 - یک عاشقانه آرام


توی این قبرستان، یک عاشقانه آرام خوابیده است که هیچگاه به زبان زن جاری نشد، و مردی که هیچگاه نفهمید ...


ای لیا



768


شعری ندارم


ولیکن چای هست


به طعم یادآوری خاطرات 


و لمس چند طره مویت


که آویزان کرده ای


از کناره گوشت.



ای لیا



760


در خواب می آیی


ولی چه سود بانو!


که دیگر خواب تعبیری ندارد.




ای لیا



759


ماه تمام نمی شود 


تا هلال ابروی تو ،


زمین و آسمان را به هم می دوزد .




ای لیا