بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

731


کوچه ای تنها


پیرزنی زنبیل پلاستیکی را 


زیر چادر گل دارش می کشد


کمی بالاتر


اسم مردی روی دیوار


مردی که روزی مرد شد


روزی که پیرزن پشت سرش آب میریخت


رفت که برگردد


رفت که نگذارد کسی زنبیل پلاستیکی مادرش را


به یغما ببرد


رفت


دیگر برنگشت


شد اسمی روی دیوار.



ای لیا



730


زندگی همین طور است


صبر میکنی


صبر نمیکند!



ای لیا



728


من پیوسته


رد نگاه تو را می بوسم.



ای لیا



723


خانه کجاست؟


خانه چیست؟


خانه جای امنی ست


که نگاهت را دیوارهایش در آغوش گرفته اند 


و بوی تنت جاریست در اتمسفر اتاق هایش. 


خانه جایی ست که تو را دارد

 

و بی رد نگاهت روی نقطه نقطه تنش، میشود مخروبه، 


حتی اگر تاج محل باشد!


خانه بی تو


بی نگاهت


بی رد بویت 


هرچه هست، خانه نیست!



ای لیا



722


کاش میشد


صدای تو را گرفت در آغوش.



ای لیا



721


باران میبارد


بوی خاک 


و خاطره ای که تو را تصویر میکند ...



ای لیا



718


فصل عوض میشود


بهار میرود تابستان می آید


تو میروی


کسی اما نمی آید!




ای لیا



714


تو یار منی


لیک در آغوش دگری ...



ای لیا


713


زن


همین است


مثل مه رقیق ...




ای لیا


703


فاصله نبودنهایت را


هیچ "دوستت دارمی"ی پر نمیکند ...



ای لیا



699


همیشه چیزی سر جایش نیست


همیشه یکی هست که نیست!





ای لیا



697


چیزی هست که نمیگویی


چیزی هست که تو را میبلعد


تو را خنج می زند


چیزی که در نگاهت هم پیدا نیست


چیزی که نمیگویی!



ای لیا



692


زندگی چیست مگر


جز دوست داشتن تو!



ای لیا



691 - قیمت خود را بدانیم!


زنگ زد و درباره مشکلی که برایشان پیش آمده بود در راه اندازی صحبت کرد. یک ساعتی حرف زدیم همانجا پشت تلفن میگفتم و او هم چک میکرد و اگر چیزی درست نبود جابجا میکرد سر آخر مشخص شد چندتا اتصال لوله به تجهیزات اشتباه است. قرار شد باز کنند و دوباره همانطور که گفته بودم ارنج کنند. یک هفته بعد تماس گرفت و کلی تشکر کرد که درست شد الان هم خط مشغول کار است و از این تعارف تکه پاره کردنها.

چند روز بعدش پیکی آمد و یک پاکت آورد و رسید گرفت و رفت. پاکت را باز کردم دیدم چکی به مبلغ هفتصد هزار تومن به همراه نامه تشکری از طرف همان دوست. زنگ زدم به همان دوست گفتم به پیک شرکتشان بگوید برگردد تا چیزی را برایش بفرستم. چک را گذاشتم داخل پاکت و عودت دادم. یک ساعت بعد تماس گرفت و گفت : چک رو چرا برگردوندی؟

 گفتم: والا من برات رفاقتی مساله رو حل کردم. یعنی چون دوست و همکار چند ساله ای وگرنه اگر قرار به فاکتور کردن و صورت وضعیت کردن برای پول بود همین رو من چهار میلیون باید ازت میگرفتم. چکت رو هم نگه دار برای خودت.


دوازده سال است کار میکنم. توی زمینه کاری خودم یکی از بهترینها هستم. مرا میشناسند توی صنعت خاصی که مشغولم. بارها شده قیمت داده ام برای کار طراحی و مشاوره و قیمتم بالا بوده و برنده نشده ام. خود کارفرما هم حتی حاضر بوده با چند درصد بالاتر از قیمت برنده کار را به من بدهد ولی نپذیرفته ام. چرا؟ چون اگر همه مان اینطور برخورد کنیم، تن بدهیم میشود مثل همین دوست من که آن تجربه دوازده ساله را پشت آن تماس یک ساعتی نمیبیند و فکر میکند خب حتمن قیمت همینقدر است. تقصیر خودمان است، خودمان را ارزان میفروشیم!

شاید اگر من هم توصیه کارفرما را میپذیرفتم الان خانه ام لابد صدمتر بزرگتر بود و نشسته بودم پشت شاسی بلند خارجی. 

بگذریم از پیشنهادات خارج عرف برای به قول خودشان در آوردن کار و زدو بند کردن!!



+ از میان همینطوری های روزانه



690


آدم است دیگر


گاهی دلش تنگ میشود


شبیه هیچکس!



ای لیا