باد میزند روی شیشه های تنهایی
خیابانی که دیگر چراغ روشنی ندارد
مادری که در گور
چهره کودک خردسالی را نقاشی میکند
باد میزند روی غصه های پیرمردی
که پای چوبی شکسته ای را
آتش میزند در زمستان سیاه زمین.
باد میزند هنوز
گاه به بادبان قایقی
گاه به موهای دخترکی
که از سرما منجمد میشود!
ای لیا
از یاد رفتن
چیزی ست
شبیه یک فایل موسیقی
ماسیده بر کنج هارد کامپیوتری
که نه پلی میشو و نه دیلیت!
+ از میان همینطوری های روزانه
ای لیا