بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1484


مردی لبهای زنی را بوسید


زن چشمها را بست ... چیزی در جهان تغییر کرد.



ای‌لیا



1481


‏برای چشمهایت نوشتم

خواب بودی ...


ای‌لیا



1480


‏بی‌وزنی

چیزی‌ست شبیه در آغوش گرفتن سر زنی و بوسیدن لبهایش ...



1479


‏کسی تو را آنطور که من دوست داشته‌ام، نداشته است ...



1474


زندگی


شاید 


دستان سرخ رنگ دخترکیست


که انار دانه می کند!



ای لیا



1472


‏به زیبایی هیچ زنی

به دیده‌ی تردید 

نباید نگریست ...


ای‌لیا



1466


‏جای گفتن "دوستت دارم" هی گفتیم "چه خبر"


ای‌لیا



1461


‏لحظه‌ای میرسد که باید رها کنی، خودت را بگذاری و بروی، دور شوی پشت‌سرت را هم نگاه نکنی، لحظه‌ای می‌رسد که خداحافظی قریب است و غریب!


ای‌لیا



1457


آنسوی شب، پشت خیابانهای خالی از باران، در انتهای یک تنهائی ابدی، کسی تو را دوست دارد ...


ای‌لیا



1453


بنویس زندگی!


می نویسم : زنده ای؟!


بنویس دوستی!


می نویسم: بودی؟!


بنویس عاشقی!


می نویسم: لایقی؟!


بنویس ...

جوهرش تمام شد.


ایکاش می نوشتم :


نگاهت طعم زندگی ست


و دوستی تو لیاقت می خواهد و ...



سکوت می ریزد در تنهایی کلمات


زندگی رفته است.




ای لیا.م



1452


شعری هست


که زنی را بین کلماتش به آغوش می کشد


شعری هست که چشمان زنی را می بوید


و شعری هست که لب های احساس زنی را ...


یادم نیست


ولی می دانم 


شعری هست و زنی هست


و هوایی که طعم نفس های خاطره میداد.




ای لیا.م



(نوشته ای از سال های دور با کمی جرح و تعدیل ... 1380- بهار - رشت)


1448


و انسان گناه بود سرشار از عذاب وجدان ...



۱۴۴۷


دوست داشتن تو


شبیه باران است


می بارد


و نمی پرسد که چرا


کسی چتر ندارد؟




ای لیا 



1443


نفس های تو که می رود


لب های خاطره که می آید


و بوسه ای که پنهان می شود ،


گم می شود 


بین کلمات شعری که نگفتم


شعری که در تنهایی زمان


تکرار می شود



ای لیا



1435


منتظرت بودیم
کسی آمد که تو نبودی!