بیا برویم
جایی دور
دورتر از مرز نگاه و باد
دورتر از خالی مرگ
روی دیوار باغ.
دور از جایی که پلک خدا هم خواب است
جایی دور
دورتر از آسمانی
مردد میان رنگ پرتقال و انار
جایی که شالیزار می رسد به دست باد
به دامن زنی
که خاطرش نازک تر از خیال جام است.
جایی دور
دورتر از هر نگاهی
که پی گاه و بیگاهی ست ...
پی بی خوابی ست
پی دختر شب های خیالی ست
بیا برویم ... دور شویم ... دور.
ای لیا
تو چشمهایت را داری و من ...
ای لیا
چشمهایت
ای لیا
می گوید : چه خبرها؟
می گویم : هیچ، هوا خوب است، خیابان ها را آب پاشیده اند ... فقط شهر بوی تو را ندارد!
ای لیا
گاه
ای لیا
خواب هائی که بی تو رفته ام،
ای لیا