هیچ میدانی
+ ی سری هم اینطوری ابراز میکنن لابد!
:))
ی بار هم تو یکی از اردوها یکی از دخترا افتاد تو رودخونه، بعد که بیرونش آوردن یکی دیگه بود!
+ واترپروف!
ی دفتر گرفتم، از همین دفترهای قطع مربعی (خشتی)، با ورقهای ضخیم. این دستنوشته های کوچک رو می چسبونم توش، بلکم ی اثر مکتوب از من باقی بمونه!
آخر سر هم برسه دست صاحبش ...
خلاصه اینکه اثر چاپی نداریم ولی اثر خطی از خودمون به جا بذاریم!
بلاکم کرد!
گاهی اوقات توی یک رابطه نیاز نیست حتمن کاری انجام بدی، همین که هیچ کاری انجام ندی باعث میشه رابطه از وسط جر نخوره!
+ حالا ی سریتون چندتا کت و دامن بیشتر از من پاره کردید ولی اینو آویزه گوشتون کنید!
آغوش که همیشه آغوش عاشقانه نیست! گاهی انتقال یک حس شیرین، یک دوست داشتن، یک تبادل مولکول به مولکول انرژی ست ...
گاهی آدمها نیاز دارند در آغوش شوند!
+ یک نوع آغوش هم هست که پوست به پوست منتقل میشود، لایه به لایه، مرطوب، خیس ... موردی که در بالا عرض شد نیاز نیست لباس از تن خارج شود و پوست به پوست منتقل شود!!
ولله که یک سری چیزها را نمیشود اینجا نوشت!
+ از میان همیطوری های روزانه
مرد نگاهی به خودش در آینه کرد، شکم آویزان، پیژامه راه راهی که چند جائی اش هم زرد شده بود. موهائی که آخرین تارهایشان با چنگ و دندان روی کله اش آویزان مانده بودند. پشتش را خاراند و انگشت را داخل بینی چرخاند و نشست پشت کامپیوتر ... نوشت! چیزی شبیه شعر!
پشت هیچستان دنیای دیگریست.