عشق لحظهای و دفعیه، یعنی رخ میده و برای مدتی کوتاه یا بلند تا وصال ادامه پیدا میکنه و بعد از وصال به مرور شور و هیجانش کم میشه و تبدیل به علاقه و دوست داشتن میشه، خیلی از عشاق پس از رسیدن به اون مرحله وصال نمیتونن تبدیلش کنن به علاقه و بعد از مدتی جدایی رخ میده.
شبیه فاحشهای که پایش را روی پایش انداخته در اتاقی با نور قرمز سیگار میکشد و منتطر مشتری بعدیست، زندگی گاه اینقدر واقعیست ...
زن حولهی حمام را باز کرد آمد از روی دستگیره در پیراهن چارخانهی مرد را برداشت پوشید و دکمهها را بست، پیراهن مرد تا بالای رانهای زن رسید، توی آینه نگاه کرد و موها را پشت سر جمع کرد، چشمها را بست، نفس عمیقی کشید بوی مرد پیچید توی دماغش.
بعضی روزها آدم شبیه آن گربهایست که تریلی هجده چرخ از رویش رد شده است، نه عاشق است نه غمگین و نه تنها فقط له شده است!
یک بوی نرم عطر زنانهای داره از کولر میزنه توی هال تنها چیزی که محتمله زنی زیباروی آن بالا وسط کولرها چرخ میزند و میرقصد!