-
1137
جمعه 25 تیر 1395 16:37
زندگی مثل رانندگی میمونه یهو یه گاو میپره جلو ماشین تو کسری از ثانیه باید تصمیم بگیری هرچند تو زندگی قطعن زمان بیشتری دستمون هست برای تصمیم گرفتن و انجام عکس العمل درست.
-
1136
جمعه 25 تیر 1395 16:36
معتقدم همه ما یک اثر هنری هستیم, همه ما یک رویداد خارق العاده هستیم, همه ما یک چیدمان خلاقانه از اراده, استعداد و تلاش هستیم, همه ما شبیه آن ضربه های قلموی نقاش روی بوم هستیم که در انتها میشود یک اثر ناب, همه ما منحصر به فردیم, هرچند فقط تعداد معدودی هر صبح که بیدار میشوند این را هنوز میفهمند اینکه آنها یک امضای زیبا...
-
1136
جمعه 25 تیر 1395 16:36
گاه تنهایی تو را میخواند گاه تو در تنهایی میخوانی گاه کسی تو را در تنهایی میخواند ... ای لیا
-
1135
جمعه 25 تیر 1395 16:34
تنهایی یعنی چای بریزی برای خودت خیال بیاید بنشیند توی آغوشت دست کند توی موهایت چشمهایت را ببندی چایت یخ کند ... ای لیا
-
1134
جمعه 25 تیر 1395 16:33
رفتن اینطور است, یک صبح بلند میشوی میبینی که نیستی! + از میان همینطوری های روزانه
-
1133
جمعه 25 تیر 1395 16:31
زن آمده بود گفته بود نگهبان شرکت چندماه است به رییس نامه مینویسد که چند وام مسکنش وا خورده و اگر لطف کنند حقوق هشتصد تومنی اش را بکنند یک میلیون آنهم پس از ده سال کار کردن که بتواند آن چهل متر آپارتمان را حفظ کند, آنهم توی اسلامشهر. رییس هم برگشته بود گفته بود که : بهش بگید تو که کار نمیکنی, همش نشستی یا خوابی! زن...
-
1132
پنجشنبه 17 تیر 1395 12:23
این آفتاب داغ کسی لابد دست میکشد به سینه خورشید ... ای لیا
-
1131
پنجشنبه 17 تیر 1395 12:22
از ایستگاه توحید بیرون آمدم، نگاه کردم به دوروبر، هوای گرم آمد خودش را انداخت روی کولم، نفسم گرفت، برگشتم توی ایستگاه، خنک تر بود، صدای بوق قطار که می آمد حجم فشرده ای از هوای خنک را با خودش وارد ایستگاه میکرد، تلفن زنگ میزند، نگاه میکنم، حوصله جواب دادنش را ندارم، دوباره زنگ میزند، جواب نمیدهم، پیرزنی که چند صندلی...
-
1130
دوشنبه 14 تیر 1395 11:16
سری که درد میکنه رو دستمال نمیبندن, میذارن رو پاهاش اونم سعی می کنه میزان مشخصی از احساسات رو به خرج بده دست کنه تو موهاش و نوازشش کنه, خودش خوب میشه!
-
1129
شنبه 12 تیر 1395 11:23
ما یه سفر یک روزه رفتیم سمت شمال, از همین اول جاده چالوس ملت داشتن سلفی میگرفتن تا خود دریا و وقت برگشتن هم همینطور. یه خانمی ماشینش خراب شده بود, یه نیسانی بکسلش کرده بود اینا تو ماشین خودشون بودن, تو اون پیچ و واپیچ جاده چالوس گوشیشو گرفته بود بیرون و با انگشتاش وی نشون میداد و از خودش و ماشین خرابش سلفی میگرفت....
-
1128
شنبه 12 تیر 1395 11:21
یک زن گاهی قهر میکند نه برای اینکه نازش را بخری برای این قهر میکند که تو یادت بیافتد وقتی صدایش نیست, وقتی آن سکوت لعنتی میپیچد توی هزارتوی ذهنت, وقتی نمیخندد زندگی چیزی کم دارد, وقتی عطر تنش را توی آغوشت حس نمیکنی چیزی کم است, چیزی که همه چیز است, چیزی که زندکی کم دارد. + از میان همینطوری های روزانه
-
1127
شنبه 12 تیر 1395 11:21
از واکنشها (واکنشهایی که در اصل رخ نداد) به کشته های فرودگاه استانبول میرسیم به همان حرفی که چندوقت پیش اینجا پس از حمله به گی کلابی در اورلاندو نوشتم. حتی برای خاورمیانه ای ها هم جانهای آنطرف کره زمین بیشتر از جانهای خودشان ارزشمند است.سخت نگیریم, دردمان هم نیاید, عزیز من ما در یک نژادپرستی مدرن اسیریم ... در یک درد...
-
1126
سهشنبه 8 تیر 1395 13:35
مشکل اینجاست که بیشتر معتقدین به خدا به خدائی معتقدند که گرفتاری هایشان را حل میکند، توی سختی ها قرار است دستشان را بگیرد، بچه شان را درمان کند،یار را به آغوششان برساند، قبض های موبایل، برق و قسطهایشان را پرداخت کند،برایشان خانه جور کند، پنالتی ها را بگیرد، برایشان زن و شوهر مناسب پیدا کند، امتحانهایشان را پاس کند،...
-
1125
شنبه 5 تیر 1395 15:11
من توی بچگی زیاد دروغ گفته ام, به پدرم. یعنی اخلاقش مجبورمان میکرد اینکه خیلی چیزها را پنهان کنیم, راستش را نگوییم و از وقتی خودم پدر شدم یکی از مواردی که ذهنم را درگیر میکرد همین بود, اینکه چطور رفتار کنم که سارا چیزی را پنهان نکند همیشه حرفش را بزند حتی اگر بفهمد گفتنش ممکن است مرا عصبانی کند ولی هرطور هست بگوید,...
-
1124
یکشنبه 30 خرداد 1395 13:15
همیشه حرفی توی سینه ات میماند که کسی نمیشنود! همیشه حرفی جا میماند ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1123
یکشنبه 30 خرداد 1395 13:14
زن آرام نوک انگشتها را میکشد روی ساعد مرد, میرود بالا تا روی آرنج مرد دست میکند از زیر حلقه آستین تیشرت مرد بازوی مرد را میفشارد, مشت میکند, زن دست را بیرون میکشد و با پشت دست مسیر رفته را برمیگردد تاروی دست مرد که روی دنده ماشین است, مرد به جلو نگاه میکند, ته چشمهایش یک جور خوشایندی خیس است, دوست دارد این لحظه منجمد...
-
1122
یکشنبه 30 خرداد 1395 13:11
از اینجا که من ایستاده ام تو چقدر خوبی از آنجا هم که تو ایستاده ای حتمن خوبی، لابد! کنار نفسهایت ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1121
یکشنبه 30 خرداد 1395 13:09
مصائب مرد بودن همسرت میگه : ریش نذار! مادرت میگه : پسرم صورتتو کامل صاف نکن، سیبیل بهت میاد! دخترت هم میگه: بابا من دوست دارم ریشات وقتی بلند میشه، مهربون تر میشی! سفیده شبیه بابا بزرگا میشی! + از میان همینطوری های روزانه
-
1120
جمعه 28 خرداد 1395 13:17
این دوست داشتنهای لعنتی که میماند توی سینه ات و هیچ وقت نمیتوانی بالا بیاوری و ادایش کنی, همین دوست داشتنهایی که فقط میتوانی نگاهش کنی و لبخند بزنی و به این فکر کنی که شاید توی زندگی بعدی بشود ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1119
جمعه 28 خرداد 1395 13:16
نشسته ای کتاب میخوانی, یکهو بوی عطرش میریزد زیر دماغت, یک گوشه خاطره ای توی ذهنت پاره شده است لابد, سرت سبک میشود, کتاب را ول میکنی, نگاه میکنی به سقف, انگار توی اتمسفر اتاق معلق میشوی, در میان عطرش غوطه ور میشوی ... بو تو را رها نمیکند, عطرش تو را رها نمیکند. + از میان همینطوری های روزانه
-
1118
جمعه 28 خرداد 1395 13:15
وقتی فهمیدیم دختر است میپرسیدند "خب حالا اسمشو چی میذارید؟" یک سری اسامی مذهبی پیشنهاد میکردند, یک سری اسامی ایرانی قدیمی, یک سری گفتند برو توی کتاب فلان و سایت بهمان هفت هزار اسم است بگرد پیدا کن! همه را میشنیدیم, دو سه اسم توی ذهن همسرم بود ولی فقط یک اسم از همان روزی که فهمیدم دختر است توی ذهنم چرخید :...
-
1117
جمعه 28 خرداد 1395 13:14
گفت شما مردها هم تا میفهمید زنی دوستون داره منطقی و روشنفکر میشید, چتونه خب؟ احساس ندارید یعنی؟ خوشتون میاد از اینکه حس کنید جذابید؟ خواستم بگویم گاهی هیچکدام اینها نیست و گاهی هم هست شاید!ولی گاهی فقط ممکن است توی شرایطش نباشیم, یا اینکه فکر کنیم میشود منتظر ماند, کسی که لابد شرایط بهتری دارد, یا نه حداقل شرایط ما را...
-
1116
جمعه 28 خرداد 1395 13:13
آدم است دیگر دلش یکهو میتپد, با دیدن یک عکس و تجسم عطری که از عکس متصاعد میشود ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1115
جمعه 28 خرداد 1395 13:12
تو را می شد بیشتر دوست داشت عجول بودی نماندی! ای لیا
-
1114
جمعه 28 خرداد 1395 13:11
داریم چای میخوریم، میگه فلانی دوستم رو یادته، میگم خب! میگه داره ازدواج میکنه. میگم به سلامتی، میگه با یکی که دوازده سال باهاش دوست بوده! چای میپره تو گلوم، میگم مگه تو هر بار نمیومدی میگفتی الان با یکی دوست شده پسره اینجوره اونجوره، این یکی کارخونه داره، چند وقت بعد میگفتی اون یکی رئیس یه شرکته، بعدش با پسر یه تاجر...
-
1113 - + داستان کوتاهِ "یک ربع مانده به عصر"
جمعه 28 خرداد 1395 13:10
ماشین را روشن کرد ، از در پارکینگ که پیچید توی کوچه پشیمان شد، خواست برگردد ولی پیش خودش گفت یک دوری میزنم حداقل، حال و هوایم عوض میشود و برمیگردم، یاد حرف پیمان افتاد، اینکه تا کی میخواهی اینطوری سر کنی، فشار به خودت و احساست بیاوری، یک حق طبیعی ست و برای برآورده کردنش هم راه زیاد است، یکبار هم که پیمان برنامه اش را...
-
00
سهشنبه 25 خرداد 1395 13:43
آدرس کانال تلگرام telegram.me/boiereihan آدرس اینستاگرام iliya.7 آدرس پلاس ای لیا لینک فیسبوک رو هم نمیتونم بذارم چون فیلتره و ممکنه وبلاگ بسته بشه، ولی آدرسم اینه : www.fb.com/iliya.ali.M زنده باشید و برقرار
-
1112
سهشنبه 25 خرداد 1395 13:35
وقتی پشت فرمون برای عابر پیاده نگه میداری تا از خیابون رد بشه اونقدر تشکر میکنه که پیش خودت میگی پیش فرضِ قضیه انگار اینه که حتمن باید عابر رو زیربگیری! الانم تشکرش به این خاطره که میتونه یه روز دیگه زنده بمونه البته اگر تو خیابون بعدی زیر ماشین نره!
-
1111
دوشنبه 24 خرداد 1395 12:19
سخت ترین کار بعد از کار توی معدن ندیدن توست!
-
1110
دوشنبه 24 خرداد 1395 12:18
گفت باز همدیگرو میبینیم؟ زن نگاه کرده بود به انگشتهایش و بعد گفته بود : بستگی داره چقدر دلت برام تنگ بشه! مرد گفته بود من دلم تنگ میشه برات. و زن جواب نداده بود ... + از میان همینطوری های روزانه