-
1079 - چند نکته ساده در زندگی مشترک
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 23:00
1 - اگر تو زندگی مشترک خرجی میکنید هی به هم یادآوری نکنید، اگر یکی هم یادآوری میکنه اون یکی مقابله به مثل نکنه. این وسط مخصوصن مرد بیشتر خرد میشه. زندگی مشترک همه چیزش مشترکه، هم درآمدش هم خرجش و هم قرض و قوله هاش! 2 - الکی هم شده یه چیز جدید بخرید برای خونه. در حد یه کیک دوازده هزارتومنی. آره بابا هست تقریبن هفتصد...
-
1078
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 22:59
توی ایستگاه دروازه دولت میخواهم سوار قطار خط چهار شوم، در باز میشود، ساعت خلوتی مترو است، روبرو، دقیقن روبروی درب ورودی خانم قدبلندی ایستاده است، دستهایش را کرده است توی جیب مانتو و پاهایش را از هم باز کرده، جا میخورم، شال سبز رنگی دارد، کنار نمیرود، از کنارش رد میشوم طوری که با هم برخوردی نداشته باشیم، تکیه میدهم به...
-
1077
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 13:57
درباره زنها همیشه چیزی برای سورپرایز شدن دارید. درباره فیزیولوژی و رفتارهای جسمی و جنسی شان، درباره انواع و اقسام هورمونهایی که به هر دلیلی بالا و پائین میشوند و عمدتن هم یک مرد اینوسط متهم برهم خوردن آنهاست! یا مثلن حالات روحی و روانیِ شان که شبیه ماههای اول بهار است و باران و آفتاب را مخلوط دارد که ماحصلش البته...
-
1076
شنبه 11 اردیبهشت 1395 13:19
همیشه چیزی برای نگفتن باقی می ماند، می ماند کنج دلت برای روزهای خاطره بازی ... ای لیا
-
1075
شنبه 11 اردیبهشت 1395 13:18
بدترین نوع رفتن این است که نمیدانی چرا میروی، تصمیم گرفته ای ولی نمیدانی، یعنی بار خودت را بسته ای، چمدانت را دم در گذاشته ای ولی توی دلت چیزی قُل میزند بالا می آید، شبیه نور پرژکتور سینما پخش میشود جلوی چشمانت. میروی ولی نمیروی ... نگاه میکنی به پشت سر. + از میان همینطوری های روزانه telegram.me/boiereihan
-
1074
جمعه 10 اردیبهشت 1395 16:38
ایکاش زنی بخندد و هوا پر شود از طعم احساس ... ای لیا
-
1073
جمعه 10 اردیبهشت 1395 16:37
آنقدر پیر شده ایم که یادمان بیاید روزی زندگی پشت لبمان سبز می شد ای لیا
-
1072
جمعه 10 اردیبهشت 1395 16:36
دوست داشتن ساده است . کودکی باید نشسته باشد در قلبت تا بدون هیچ چشمداشتی در اغوش بگیرد احساس بودن ها را. دوست داشتن یعنی باران که می بارد دست کسی را بگیری و حس کنی که هنوز گرم است و طعم عادت نگرفته تکرارهای زندگی ... دوست داشتن یعنی دست تو را بگیرم پرت شویم روی خیابان های باران زده خاطرات که سادگی داشت و احساس پیاده...
-
1071
جمعه 10 اردیبهشت 1395 16:35
تنهایی یعنی اشک باشی ، و چشمی نباشد که تو را در آغوش گیرد . ای لیا
-
1070
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 17:17
دستم شکسته بود، شکستن که نه، کمی ضرب دیدگی داشت، گفتند گچ بگیر. دوزاده سال قبل بود گمانم، توی همین مسابقات فوتبال محلات. آنموقع ها هنوز اتوبوس های خط انقلاب آزادی بودند. همان ایکاروسهای آکاردئونی، ایستاده بودم وسط اتوبوس همانجائی که آکاردئون داشت، از قسمت خانمها یکی مرا صدا کرد، عاقله زنی بود، رفتم نزدیک میله و گفتم...
-
1069
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 17:16
یه چائی بریز، بیا بشین همینجا کنار خودم، تو این آشپزخونه، نسیم خنکی میزنه از پنجرش، یه موسیقی لایت و سبک هم داره پخش میشه. اصلن نگاه کنیم به بیرون، حرفم نزنیم، گاهی تو چشای هم خیره بشیم و بعد یه هورتی از چای بکشیم ... دیگه چی میخوای مگه؟ آرامش همینه به خدا!
-
1068
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 10:49
سطح دغدغه هامون متفاوته ... یکی نون نداره بخوره، یکی نگران اینه که تو ماشین سیگار بکشه یا سگ داشته باشه بهش گیر میدن، یکی خرج عمل نداره، یکی میگه دوباره باس دماغو عمل کنم خوب نشده باز! یکی زندانی داره، یکی نگران زندانیاست، یکی رو صورتش اسید پاشیدن، یکی مشکلش اینه که چرا اَپِل نداره، یکی کلن دندون نداره، اون یکی میخواد...
-
1067 - ابد و یک روز ... بعد!
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 10:49
دیروز رفتیم سینما آزادی ازبین اون همه درودافی که اومده بودن رد شدیم رفتیم طبقه سوم نشستیم و بعد فیلم شروع شد ...ابد و یک روز اونجاش که محسن داشت میگفت سمیه نرو، توروخدا نرو منم یهو حرف اومد تو دهنم گفتم " سمیه نرو!" احساس کردم بقل دستیم برگشت نگاه کرد. خانم بود. سمیه بود یا نه نمیدونم ولی خلاصه فیلم گرفت...
-
1066 - مترو
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 10:47
توی ایستگاه توحید دختر و پسر دست هم را گرفته اند وارد قطار میشوند، تکیه داده ام به پشتی شیشه ای کنار در، پسر دیگری آخر سر سوار میشود همانجا جلوی در می ایستد، پاهایش را از هم باز میکند تا بتواند نیرو را جوری توزیع کند که در حالتیکه ایستاده و دستش به جائی بند نیست گوشی اش را چک کند. نگاهم می اوفتد، طبق معمول تلگرام است...
-
1065
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 10:46
گفت : برگشته میگه من دوسِت دارم. دو ساله نگات میکنم، هر حرفی میزنی ذوق میکنم، دلم برات تنگ میشه، شبا بالش بغل میکنم بو میکنم میگم توئی! گاهی حواست نیست از پشت سرت بو میکشمت، ریه هامو پر از تو میکنم. گفتم :خب؟ گفت : خب نداره که، بهش گفتم عشق یه خیالِ شیرینه. با هم که باشیم دو سال دیگه چشم دیدن همو نداریم! همه اینارو...
-
1064
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:34
مسی محصول استعداد و تلنته ولی رونالدو محصول سعی و تلاش و خسته نشدنه و منم دومی رو بیشتر دوست دارم. فرگوسن میگفت رونالدو زودتر از همه می اومد تمرین و بعد از همه می ایستاد و تنهایی تمرین میکرد. حالا اینو تعمیم بدیم به زندگی هامون. نباید خسته شد. منم عادت کردم خب. هرچند گاهی از این بی خیالی خودم خسته میشم.
-
1063
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:33
گفت : زندگی از همونجایی جر خورد که نتونستیم نسبت بین تعداد پله ها و سایز خشتک شلوارمونو تشخیص بدیم! نگاه کردم به شلوار کتونی که پام بود، گفت نگران تو و شلوارت نیستم، اندازه خودتو و قدمهاتو داری! اون سس خردلم رد کن بیاد! + از میان همینطوری های روزانه telegram.me/boiereihan
-
1061
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:31
قبل جوالدوز فرو کردن به منتهی الیه جنوبی خلق الله و چسان فسان کردن، یه سوزن بزنیم به خودمون. قشنگ بادمون خالی میشه و دیگه چیزی هم از خودمون باقی نمیمونه که بخوایم به بقیه جوالدوزم بزنیم! + نمیگم قضاوت نکنیم، بکنیم چون تو روایتا هست به یکی گفتن قضاوت نکن دق کرد مرد، قضاوت کنیم خلق الله رو، عیب نداره ولی قبلش سرمونو فرو...
-
1062
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:31
آغوشت را بردار و بیاور این حال بی قرار را نه چای حریف است نه مرور خاطره لبهایت! ای لیا
-
1060
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:29
زن نشسته است لبه تخت، سرش را کج میکند روی شانه راست، موهایش آویزان میشود، دست میگذارد روی گردنش، پایینتر از گوشش، همانجایی که مرد بوسیده بود، زن میخندد، چشمهایش را میبندد، توی خودش مچاله میشود، حال خوشی میدود توی تمام رگهایش، تنش گرم میشود ...
-
1059
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:28
مرد می اوفتد، روی زمین دراز می کشد، خاک می نشیند روی موهایش، روی گونه هایش، خسته است انگار، گونه راستش روی خاک است، نگاه میکند به جائی روی خط افق. دوباره برمیخیزد، ادامه میدهد ... مرد بودن سخت است، پدر بودن سخت تر.
-
1058
یکشنبه 29 فروردین 1395 17:16
مرد دست میکند چند تار مو را از لابلای خاطرات جمع میکند بین انگشتانش، خیال میکند به اینکه میگذارد پشت گوشهای زن ... telegram.me/boiereihan
-
1057
یکشنبه 29 فروردین 1395 16:12
میرفتیم یه جایی توی این مملکت. سوار هواپیما بودیم. برای اولین بار با یکی از دوستان همسفر شدیم. بین مهمانداران یک داف حقی بود به هر چشمی خواستیم نگاه نکنیم نشد، انصافن داره حیف میشه تو این خطوط هواپیمایی زاقارت. یه دو تا پروتز میکرد الان لمبویی، مازاراتی چیزی جلوش لنگ مینداخت برای عرض بندگی لابد. این همکار شیرین عقل ما...
-
1056
سهشنبه 24 فروردین 1395 23:04
کجا میروی؟ هرکجا بروی خواهی دید هیچکس تورا آنطور که من دیده ام نخواهد دید، آنطور که بوییدن میدانم کسی تورا نخواهد بویید ... حرکت سرانگشتانم روی انحنای تنت شبیه شعری ست که معشوق را سرشوق می آورد، کسی هست اینطور بسراید برای منحنی تنت شعری؟ کجا میروی پس؟ ای لیا telegram.me/boiereihan
-
1055
سهشنبه 24 فروردین 1395 23:03
نشسته ای توی آشپزخانه لابد، چای هم هست انگار، اینطور مواقع چای باید باشد، پایت را گذاشته ای روی صندلی، چانه ات را تکیه داده ای به زانو، با انگشتهای پایت ور میروی لابد! گوشه های لاک را تمیز میکنی شاید. آن چندتا تار مو که شل تر است ول میشود از زیر کلیپس و میریزد کناره صورتت، صورتت پشت آبشاری از موهای خرمایی رنگ پنهان...
-
1054
سهشنبه 24 فروردین 1395 22:59
مرد نشسته است پایین کاناپه تلوزیون نگاه میکند، زن می آید مینشیند روی کاناپه، پاهایش را رها میکند دور کمر مرد. مرد دست انداخته است پشت ساق پای زن، چشمهایش توی تلوزیون است ولی لبخند میزند، زن دست میگذارد روی سینه مرد، پایینتر می آید، روی قلب مرد ...چانه اش را میگذارد روی شانه مرد، گونه اش میچسبد به گونه مرد. میخندد. +...
-
1053
سهشنبه 24 فروردین 1395 22:56
وقتی نمیخوای به کسی فکر کنی هی بهش فکر میکنی!
-
1052
سهشنبه 24 فروردین 1395 22:52
مرد فکر میکند به بوی زن، چشمهارا میبندد، نسیم خنکی میزند روی صورتش، از پنجره باز شده یک خاطره ... ای لیا
-
1051
سهشنبه 24 فروردین 1395 22:48
تخم مرغ اول رو میزنم تو ماهیتابه، نگاش میکنم. یه جورایی داره میگه تو روحت لعنتی! دومی رو هم میرنم کنارش، تخم مرغ اولی خوشحال میشه، تخم مرغ دومی رو بغل میکنه انگار داره ماچش میکنه بعد یهو میرن تو فاز سرزیر بغل تا خاک بر سرم نشده قاشق رو میزنم وسطشون قاطی پاتیشون میکنم! چندتا تیکه نون میذارم تو سبد، نمکدونو پیدا نمیکنم،...
-
1050
سهشنبه 24 فروردین 1395 00:07
میگه : تو مخیله ام هم نمیگنجید یه مرد متاهل رو دوست داشته باشم. بهش وابسته بشم. میگم : دوست داشتن دست خودمون نیست، یکهو به خودمون میایم و میبینیم افتادیم وسطش!