-
1019
جمعه 23 بهمن 1394 21:07
نسیمی می وزد نگاهی غرق می شود و آغوش خاطره را تنگ می فشارد رویای بوسه ای بر باد ... ای لیا
-
1018
جمعه 23 بهمن 1394 21:06
من مانده ام و یک ورق خالی بسوزانم تنهایی را ، یا ببوسم لب های خاطره را ! ای لیا
-
1017
جمعه 23 بهمن 1394 20:55
شیرین است وقتی کسی را دوست داری و می خندد و چشمانش به اندازه ی ِ یک خط باریک می شوند و چال می افتد روی گونه اش و دندانهایش ردیف می شود بین قاب قرمز لبانش ... موهایش می ریزد در آغوش باد و در هم می پیچد خیال و بوی زندگی که می ریزد روی نبض سیال ذهن ... باران باشد و چشمهایی که دروغ نمی گویند .که دوست داشتن فقط جمله نیست...
-
1016
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:50
میگفت میرفتم ماموریت زنم بهم گفت جان مهشید(دخترشون) جای دیگه ای نمیخوای بری؟ گفتم اگرم بخوام برم که راستشو بهت نمیگم چرا بیخودی میپرسی؟ گفت میپرسم اگر یه درصدم احتمال داشته باشه که داری دروغ میکی به فکر بیافتی و شرمنده بشی! فلافلمو گاز میزدم، حین جویدن، نوشابه رو بالا آوردم قاطی فلافل بدم پایین بهش گفتم : حالا شرمنده...
-
1015
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:49
آدم است دیگر گاه به شنیدن صدای آدمی دیگر دلتنگی را فراموش میکند. ای لیا
-
1014
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:48
دوست داشتن است، خیانت است، درست است، غلط است ... هرچه هست بعضی هامان توی زندگی آدمهای دیگر هستیم. آدمهایی که دوستمان دارند، دوستشان داریم، گاه در رویای یک خیال صبحگاهی خوابیده ایم، گاه در خلسه بودن نفسهایشان دوباره زنده شده ایم. هرچه هست آدم است دیگر، گاه نمیداند که چرا هست!
-
1013
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:47
گفت : همینقدر ممنوعه دوستش دارم ...
-
1012
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:46
در بین همه آنهایی که دوستشان داری، یک نفر هست که طنین صدایش طور دیگریست، جور دیگری اسم تو را صدا میزند، کلمات را طور دیگری ادا میکند، در بین همه آنها یک نفر هست که صدایش برای تو خوبتر است ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1011 - ما متهمیم!
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:45
ما مردها، ما مردها بیشتر اوقات متهمیم. متهم به هزارویک کار نکرده. متهم هستیم که زن را برده میخواهیم، متهم هستیم که احساس نداریم، متهم هستیم آزار رسانیم، متهم هستیم هوس بازیم، متهم هستیم دنبال بازی دادن احساس زنانیم ولی من مردی را دیدم توی خط چهار مترو، خسته، چشمهایش خواب و بیدار، وقتی زنی آمد توی قطار بلند شد جای خود...
-
1010 - سیگار
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:44
اولین بار کی سیگار کشیده ام؟ دقیقن یادم است، دوازده سالم بود، یک نخ مارلبروی اصل، از همانهایی که رنگ قرمز پاکتشان یک جور خاصی بود، از همانها که پاکتشان شبیه جعبه جواهرات بود، از همانها یک نخ خریدیم پنج تومان. پنج نفر بودیم، یکی یک تومان گذاشته بودیم که نوبتی پک بزنیم، اینوسط یکی هم عمیق پک میزد که مثلن زرنگی کند توی...
-
1009
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:43
زمین سر در چنبره اطاعتی کورکورانه خورشید را می ستاید همیشه همینطور می ماند کسی هست، چیزی هست که توهم عشق را در درونمان زنده نگاه می دارد. ای لیا
-
1008
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:42
نخ بعضی رابطه ها یک جایی پاره میشود، یا خودت یا او نخ را می برد. ارتباط از بین میرود و طبیعیست که بخواهی به دنبال چرایی اش باشی مخصوصن اگر طردت کرده باشد. اینکه بفهنی مثلن الان با چه کسی ست. آیا نفر بعدی از تو سرتر بوده و ... این طبیعیست. این ناخوشی بعدش طبیعیست اما زمان دارد، این سوگواری بعد قطع رابطه لازم است اما نه...
-
1007
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:41
نگرش منفی به مردان در مقوله آزار جنسی گاهی از افراط هم میگذرد یعنی پیش فرص برای عده ای این است که مرد قرار است آزار برساند. زن عقب نشسته است، مردی کنار پنجره عقب نشسته است. من مجبورم وسط بنشینم تا زن مسافر کنار پنجره بنشیند. حالا پاهایم بلند است یا به قولی درشت است یا هر چیز دیگری راحت نشسته ام و زن هم میتواند راحت...
-
1006
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:40
شب بوسه تو را کم دارد! ای لیا
-
1005 - آزار
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:40
یکم - بنده دختر دارم و میدونم اگر روزی اومد و گفت کسی اذیتش کرده مطمینن حرفش رو باور میکنم. از اونور هم بهش یاد دادم و میدم که اگر کسی خواست بهت دست بزنه و یا اذیتت کنه حتمن اعتراض کن. فریاد بزنه و نترسه. الان که بچه ست یه جور فردا که بزرگتر شد هم جور دیگه. یعنی بفهمه که نباید سکوت نکنه در برابر دست درازی. دوم - اون...
-
1004
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:38
من شاعر زنانه گی هایت من حیران جادوی چشمهایت من مست از شنیدن بویت من مدهوش در میان منحنی هایت من، من ... من هیچ من ناتمام بی تو! ای لیا
-
1003
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:38
پشت دیوارهای آن خانه، خانه ای که پشت هزاران خانه دیگر پنهان است، خانه ای که زن دارد موهای خیس بعد از حمام رفتتش را خشک میکند، بوی مرطوب شامپو، لابلای عطر تن زن، فضای اتاق را دیوانه وار به تلاطم وا میدارد، پشت دیوارهای همان خانه ای که از اینجا پیدا نیست، مرد در بین خطوط در هم بوی آدمیان، دارد پی رد بوی زن میگردد! + از...
-
1002 - فرهنگ سازی
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:37
میخوای بدونی سطح فرهنگی اجتماعی تو این مملکت کجا بوده؟ یه روزگاری بود وقتی قطار از مناطق شهری عبور میکرد بچه ها سنگ پرت میکردن به سمت قطار و شیشه هاشو میشکستن. چند نفری هم تو ابن مدت تو قطارا زخمی شدن. آره همینقدر داغون بود وضعیت. به مرور فرهنگ سازی شد الانم شما مترو رو مقایسه کن که از خونه خیلی هامون تمیزتره. یعنی...
-
1001 - زن در چای!
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:36
زن از ته لیوان بالا آمد، آرنجها را گذاشت لبه لیوان و خودش را کشید بالا. نشست روی دسته لیوان. موهایش را جمع کرد توی دست و چلاند. چای از بین موهایش شره کرد روی شیشه میز. مایوی دو تکه نارنجی رنگش با رنگ چای مخلوط شده بود. لیوان چای را بالاتر آوردم تا زن وضوح بیشتری داشته باشد، لیوان را چرخاندم. "مهندس چایت داره می...
-
1000 - فلافل!
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:35
فلافلو گاز میزد. لقمه رو که جویید نوشابه رو آورد بالا و یه قلپ خورد و بعد نگاه کرد به شیشه! وقتی مطمین شد که هنوز به اندازه بقیه فلافلش نوشابه مونده گفت : مشکل اینجاست که آدما مسایل تو تختخوابو آوردن بیرون تختخواب و مسایل بیرون تخت خوابو بردن توی تختحواب! منم همونطور که لقمه تو دهنم بود گفتم : هوم! + از میان همینطوری...
-
999
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:35
زن توی سرما منتظر بود، هوا سرد بود، دستش را گرفت جلوی بینی، بوی عطر مرد دوید توی جانش. گونه اش سرخ شد. لبهایش خندید.
-
998
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:34
نامبرده در حالیکه خیابون یه طرفه رو خلاف می اومد، خیکشو خاروند و گفت : این مملکت درست بشو نیست!
-
997 - من مادرم
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:34
طبق معمول سر کرایه بحثمان میشود. راننده کرایه کل مسیر را میخواهد و من که وسط مسیر سوار شده ام زیر بار نمیروم. کرایه را میدهم و نمیشنوم بعدش دارد چه میگوید. در را میبندم و خیابان وصال را پایین می آیم. نرسیده به سازمان انتقال خون پیرمردی آدرسی نشانم میدهد. دنبال خانه سینما میگردد، با دست پایین خیابان را نشان میدهم، مکث...
-
996
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:33
گفت خدا لابد زن را که می آفریده حال خوبی داشته، آرام آرام اجزاء و ترکیبات را جمع کرده کنار هم. مثلن دست کشیده روی سر زن و بعد موها را آورده پایین دست گذاشته توی گودی کمر زن و کمی فرو داده و بعد گردی باسن را کشیده بیرون. دستهایش بوی گل رز میداده وقتی داشته چشمهای زن را خلق میکرده. منحنی در منحنی زن را رسم کرده. برجستگی...
-
995
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:32
شب تو را کم دارد، در آغوشی تنگ، و جای بوسه ای رو لب هایت. زندگی، یک زندگی به من بدهکار است، تو نیستی، بماند برای زندگی بعد، شاید روزی بوی آشنایت را باز در پیچ کوچه ای باد به خاطرم آورد. ای لیا
-
994
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:31
گفت شما مردها کل نگر هستید. مثلن یک زن را میبینید و میگویید خوش هیکل است، زیباست، اما ما زنها جزءنگر هستیم، هزار تعریف زیبا از یک مرد دوست داشتنی داریم، مثلن همین موهای دست مردی که دوستش داری، دست بکشی روی بازویش، آرنجش، ساعدش، موهای زبر دستش را زیر پوست انگشتانت حس کنی، شیرینی بودنش بدود میان لبهایت ... + از میان...
-
993 - میدانی بوسه چطور خلق شد؟
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:30
میدانی بوسه چطور خلق شد؟ مرد خوابیده بود، زن بالای سر مرد نشسته بود و غرق در توهمات عاشقانه بود، زن خم شد روی صورت مرد تا صدای نفسهای مرد را بشنود، مرد کابوس میدیده لابد از خواب میپرد، لبهایشان میخورد به هم، خوششان می آید ادامه میدهند، همینقدر در پیت! + از تقریرات من و عباس معروفی!
-
992
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:29
متاسفانه داستان زیر واقعی ست : زن به خاطر حق طلاقی که داشته چهارده سال قبل از مرد جدا میشود، مرد هم کاری از دستش بر نمی آمده، زن پیشنهاد میدهد به خاطر اینکه دو فرزندشان که درسنین کودکی بوده اند دچار اختلال فکری و روحی نشوند زن و مرد صیغه نامحدود داشته باشند و در یک خانه با هم زندگی کنند و هروقت هم زن خواست صیغه فسخ...
-
991
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:28
نشسته است جلوی آینه لابد، موها را نرم برس میکشد، توی برس گاهی تک دانه ای موی رنگ کرده ای پیدا میکند، دور انگشتش میپیچد و بعد دوباره از بالا به پایین برس میکشد، من ایستاده ام پشت سرش، تکیه داده ام به در، نمیبیند اما، دستها را جمع کرده ام پشت، کف پای راست را تکیه داده ام به در. بوی موهایش آرام آرام فضای اتاق را طی...
-
990
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:27
باد روی موهایت یاس میکارد ... ای لیا