-
1167
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:14
یکی از دوستان درباره اینکه بهتره تو تابستون دوش بگیریم و لباسامونم بشوریم نوشتن. بعد یکی اومده زیرش درباره نبودن امکانات نوشته. اینایی که تو مترو و اتوبوس و بعضی جاها میبینی به شدت بو میدن اکثرن همین آدمهای عادی شهرنشینن, آپارتمان نشینن تو خونشون حموم دارن. والا روزی سه دقیقه دوش گرفتن خرجش هزارتومن هم نمیشه, یا شستن...
-
1166
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:13
سقف باز شد و زن با محتویات اتاق خوابش افتاد توی طبقه سوم, بلند شد خودش را جمع و جور کرد, از لابلای آجر و خاک بیرون آمد و رفت کنار آینه روی میز, موهایش را مرتب کرد, نگاه کرد به من, دراز کشیده بودم روی تخت, گفت : " سیگار داری؟" اخری را که توی پاکت بود تعارفش کردم, گفت " تو که سیگار نمیکشی" گفتم...
-
1165
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:10
دوست داری توی اتمسفرش باشی، توی فضایی که پر شده است از بویش, نگاهش کنی حجم صدایش را بارها مرور کنی، دوست داشتن اینطور است, آرام آرام از تمام روزنه های احساست وارد میشود، تو را پر میکند, چاره ای نداری, تسلیمش میشوی ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1164
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:10
صبح زود مرد توی یک خیابان خلوت ترمز میرند, به زن میگوید عصر بروند بیرون. زن میخواهد پیاده شود, نگاه میکند به اطراف, مرد را صدا میکند, مرد سر میچرخاند, لبهایش تر میشود, زن میبوسد, مرد مقاومت نمیکند, رها میشود ... یکی بوق میزند, مرد نگاه میکند توی آینه زن پیاده میشود مرد فکر میکند که دوباره همان جوان بیست و چهار ساله...
-
1163
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:09
کراش ما پسربچه ها اون زمونا یکی از اون زنایی بود که تو عروسی وسط مجلس چرخ میزد و گاهی سینه ها و موهای بلندشو تکون میداد, یکی از همونایی که لبهاش از ماتیک قرمزسرخ سرخ بود و پشت چشمش سایه آبی کمرنگ یا سبز کمرنگ بود. آخ از اون سایه سبز کم رنگِ پشت چشم ... ای امان!
-
1162
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:09
صحبت میکردیم حرف رسید به تناسب اندام و ورزش گفتم من نه الکل میخورم نه سیگار میکشم خیلی جدی گفت یه ضرب المثل انگلیسی هست که میگه به مردی که نه الکل میخوره نه سیگار میکشه اعتماد نکن. گفتم هووووم... + از میان همینطوری های روزانه
-
1161
یکشنبه 31 مرداد 1395 12:08
گفتم خوشگلی تعریف مشخصی نداره مساله اینه که تو یه لحظه با دیدن اون تصویر یاد چه چیزایی ممکنه بیافتی. گاهی ممکنه یه خاطره تو ذهنت شکل بگیره یا حتی یه بوی خاص به مشامت بخوره یا یه موزیک خاص تو ذهنت پِلی بشه. + از میان همینطوری های روزانه
-
1160
شنبه 9 مرداد 1395 18:00
کسی که خودش را میکشد قطعن چیزی کم دارد, چیزی را گم کرده است. از نگاه دین و مذهب بهش نگاه نمیکنم که از اساس اون شخص رو مجرم میدونه از نگاه خودم میگم و بعضی از شماهایی که روزهای سختی رو گذروندیم و الان ممکنه تو یه ثبات و آرامشی باشیم ولی اون روزا رو فراموش نمیکنیم. یه روزایی بود جوونتر بودم نگاه میکردم به درو دیوار و...
-
1159
شنبه 9 مرداد 1395 17:59
لکه های ریز صورتش را زیر کرم پودر مخفی نکرده است, میشود رد یک زخم کوچک را روی گونه اش دید, لبخند باریک و زیبایش توی رنگ آلبالویی ماتیکش قشنگتر شده است, موهایش رنگ نشده است, خرمایی و سیاه, موهایش را از وسط باز کرده, زیر شال فیروزه ای رنگ هارمونی زیبایی دارد. توی کافه تنها نشسته است, موبایلش روی میز است, هرازگاهی نگاه...
-
1158
شنبه 9 مرداد 1395 17:58
چند روز قبل ماجرایی پیش آمد, یکی یک نفر را پر کرده بود, آمد سراغ من. سن و سال دار هم بود نه گذاشت و نه برداشت و حرفش را با یکی دو تا فحش ناجور شروع کرد, گفت و گفت, چند سالی میشود این تمرین را میکنم, وقت عصبانیت مشتهایم را توی پهلویم میچرخانم, دردم میگیرد ولی باعث میشود عکس العملی نداشته باشم, او میگفت و من هم لبخند...
-
1157
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:57
کودکی روی آسفالت خیابانی در نیس منجمد میشود دریا کودکی را به ساحل ترکیه برمیگرداند کودکی در حلب در میان لجاجت آدمها گوشتش سرخ میشود کودکی اینجا دستمال کاغذی را به زور به زن راننده ای میفروشد مرگ همیشه در روی خوشش به ما سلام نمیدهد ای لیا
-
1156
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:56
در میانه هیاهوی زندگی برای هیچ گاه کسی را دوست داری شبیه هیچکس ... ای لیا
-
1155
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:55
بوی تن از آن چیزهایی ست که کهنه نمیشود ...
-
1154
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:53
زن آرام آرام بوی تنش را برمیدارد در میان لباسهایش حبس میکند با خود بیرون میبرد اتاق تنها میشود چشمهایش را میندد فکر میکند به بوی زن ... ای لیا
-
1153
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:52
بوها می مانند, میچسبند به خاطرات, یک جایی سر خاطره ای باز میشود, دلتنگی هجوم می آورد ... + از میان همینطوری های روزانه
-
1152
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:51
باد توی موهای زن شعر میگفت, گاهی تار مویی را زمزمه میکرد, زن میخندید, دست گذاشته بود روی لبه پنجره ماشین, ماتیک قرمز خط ضخیمی شده بود دور دندانهایش, همه چیز سر جایش بود, همه چیز خوب بود, مرد نگاه کرد به زن, یک آرامش طولانی را دید توی چشمهای زن, یکهو نگرانی آمد نشست روی دل مرد ... مرد دست کرد چندتار مو را گذاشت پشت گوش...
-
1151
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:50
تفاوت یک زن و مرد بیست و چند ساله در این است که زن بیست و چند ساله منطقی تر به زندگی نگاه میکند، به آینده شغلی اش، درسی اش، اینکه قرار است قدمهای بعدی را چطور بردارد نه اینکه دچار احساسات نمیشود یا اینکه عاشق نمیشود چرا میشود گاهی هم شدید ولی کلیت همانی ست که عرض کردم برعکس پسرها و مردها توی این سن بسیار حساسند، روح...
-
1150
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:48
کاش میشد همچون پرنده پرید از سر شاخه های عادت دور شد از تکرار تنهایی ها ... ای لیا
-
1149
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:48
پرسید چند سالته گفتم گمونم سی و هشت ولی نمیدونم چرا تو سی گیر کردم!
-
1147
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:47
مرد دست میکند به بهانه پاک کردن اضافه ماتیک, گوشه لب زن را لمس میکند!
-
1148
دوشنبه 4 مرداد 1395 19:47
"میای ببینمت؟" این جمله منظومه دلتنگی ست, خواهشی که از اعماق جان بالا می آید ... اجابت کنید.
-
1146
جمعه 1 مرداد 1395 19:08
یکی از زنهای فامیل توی مهمانی نشسته است درباره فلانی حرف میزند که اصلن مادر خوبی نیست, چون سرکار میرود, چون وقت برای بچه هایش نمیگذارد, نه میشد بلند شد و رفت, نه میشد کار دیگری کرد که یکهو شاهد از غیب در رسید, پسر پنج شش ساله اش گوشش را گرفته بود و گریه کنان می آمد و گفت سارا گوشش را پیچانده, سارا را صدا کردم گفت پسرک...
-
1145
جمعه 25 تیر 1395 16:55
توی این عصرجمعه ای لابلای کلمات مجازی دنبال بویش میگردد دنبال طعم چشمهایش که نگاه میکرده لابد میخوانده شاید ... ای لیا
-
1144 - برای دوستی سی و چند ساله
جمعه 25 تیر 1395 16:54
زن از همان اول هم بزرگ است، به مرور میفهمد رنج در دایره قسمتش آنقدر پر رنگ است که باید زودتر بزرگ بشود. زودتر بفهمد زندگی حقیقت وحشتناکی ست. اما سی سالگی به بعد اینوسط حکایت دیگری دارد. سی سالگی به بعد یک زن شبیه یک جنگل در هم پیچیده است، با درختهایی بلند، استوار که برگهایشان سایه گیاهان دیگر است؛ سی سالگی به بعد زن...
-
1143 - عباس کیارستمی
جمعه 25 تیر 1395 16:43
یکم - عباس کیارستمی را قبل بیمارستان رفتن که یادتان هست. بعد یکهو عکسی منتشر شد از حال نزارش که همه ما را در بهت و حیرت فرو برد و بعدش این داستان همیشگی عدم رسیدگی صحیح و تشخیص های غلط پیش کشیده شد و بعدها هم که کیارستمی جانش را برداشت و خواست فرار کند تا بیشتر از این نکشندش دیگر آنقدر دیر شده بود که کاری نمیشد از پیش...
-
1142
جمعه 25 تیر 1395 16:42
کسی که بتواند تو را عصبانی کند بر تو مسلط خواهد شد ...
-
1141
جمعه 25 تیر 1395 16:41
افسرنگهبان آمد دید با زیرپیراهنی دراز کشیده ایم روی کف موزاییکی خنک آسایشگاه گفت برید دور زمین فوتبال بدویید تا نفهمیدید که کارتون اشتباهه هم باید بدویید, دو نفرشان گفتند نمیدویم, زنگ زد دژبان آمد بردتشان بازداشت, چهل و هشت ساعت. من و سه نفر دیگر رفتیم دور زمین, دو هفته قبلترش هم سر یک موضوع دیگری ما را دوانده بود,...
-
1140
جمعه 25 تیر 1395 16:41
بیاید تو زندگی شبیه پنیر پیتزا باشیم که هر کوفتی رو خوشمزه میکنه ...
-
1139
جمعه 25 تیر 1395 16:40
معمولن اول تمام رابطه ها با خنده و هیجان و تپش های قلب و خوشی های کنار هم بودن شروع میشه. کافه رفتن ها, رستوران رفتن ها, سینما رفتنها و تنگ هم چسبیدن ها و گاهی هم نوازش و مالش و بوسه های پنهانی, دلتنگی های زود به زود و منتظر صدای زنگ گوشی موندن و اخیرن هم منتظر سین شدن پیغام و ...همه اینا شیرینن ولی وقتی رابطه رو بردن...
-
1138
جمعه 25 تیر 1395 16:39
گفت زندگی فقط همونجاییش که صداش میکنی و اونم در جواب میگه "جانم" همونجاش, بقیه اش دیگه اضافه کاریه میشه ازش فاکتور گرفت. فلافل را گاز میزدم, با دهان پر گفتم هوووم! + از میان همینطوری های روزانه