بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1350


‏لیوان چای 

از دستش رها میشود

تو خرد میشوی کف آشپزخانه.


ای لیا



1348


‏امروز دو نفر همدیگر را بوسیدند
 به قدر یک بوسه از اندوه جهان کم شد ...



ای لیا



1345


وقتی زن زیبائی میمیرد


 واقعیت آوار میشود روی سرت ...



ای لیا



1342


گاه فقط میخواهی کسی باشد لابلای خستگی هایت صدایت کند و تو هم بگوئی جانم ...


ای لیا

 Instagram : iliya.7


1333


باران می بارید

روی تنهایی خیابان

خواب درخت پریشان بود

تو را گم کردم

 در التهاب دستانِ خاطره ای دور.

باران می بارد

دور بودی

خیال ما را میبرد

 نزدیکِ تو شاید هوا آفتابی ست.


ای لیا



1322


‏بی منت 

مثل همین باران

که میبارد و نمیپرسد که چرا

 کسی چتر ندارد


ای لیا



1320


بوسه ای روی لبهای تو

بوسه ای روی لبهای من

جا میماند تا ابد

و آغوشی که دیگر نیست

تا تنگ بفشارد بودنت را.

زندگی همین است

بی رحم است

و دست ها و پاهایش 

پیچیده در بندهای عادت است.

تکرار و تکرار میشویم هربار

کسی اما دیگر تو نیست

همه شمایند

 شبیه دیوار.


ای لیا



1316


من نه سیاست میدانم و نه تحلیلش را


من فقط میدانم


بی طعم لبهایت


بی ردِ بویت


بدون آن وحشی خوابیده در نگاهت


جهان چیزی کم داشت.



ای لیا



1315


‏عادت اگر نبود آدمی نمیدانست با دلتنگی هر لحظه و ثانیه اش چه کند.



ای لیا



1310


توی خوابم آمدی

نشستی چای خوردی

کوتاه و گذرا

شبیه زندگی واقعی.


ای لیا



1287


توی این آلودگی

خیابانی سر ریز از بلبشوی ترافیک

کاش کسی حواسش نباشد

بشود تو را نرم سبک

در هیاهوی زندگی

آرام بوسید ...



ای لیا

telegram.me/boiereihan



1267


خیابان سرد نبود


اگر آغوش تو تکرار میشد ...



ای لیا



1264



گاه آدمی


غرق در یک تنهائی ابدی ست


که هیچ آغوشی بغضش را باز نمیکند.



ای لیا



1252


بوسه را از شعر برداری،


خیال می ماند


و یک آغوش یتیم !



ای لیا



1251


گاهی 


خودمان را به یاد خودمان بیاوریم !


ساده است زندگی


یاد من که در ذهن سیال خاطرات


روزهای فراموشی را می گذراند.