بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1191


بوی تن تو


در میانِ مرور خاطره ای


وطعم بوسه ای 


که رخ نداد ...



ای لیا



1190


نشسته اند برای چشمهای تو شعر میگویند نمیدانند که برای این چشمها مردن هم کم است ...


ای لیا


1183


صدا توی ذهن حک میشود مثل بو، یکهو یک جائی دوباره تو را غرق میکند توی خاطرات ...


ای لیا


1181


زندگــــی درد می کـــــند ،


و بارانی که نمی داند چرا


و می بارد.



ای لیا


1180


صدای تو خوب است 


اگر سکوت کنی!



ای لیا



1179


خیابانی که عبور می کرد


از میان خاطراتی خیس


از بین آغوش خیال


و کودکی هایی که در خواب درخت


پی دستان خدا بود.


خیابانی در آن سوی وهم


پشت هزار تصمیم مردد


در امتداد هیچ


و مردی پشت چراغی که سبز نداشت،


قرمز بود، چشمان تقدیر

 

نسیمی که می رفت

و طعم تلخ مرده ای را

می ریخت در دستان زنی

که در انتهای شب

پشت سر مردی آرزوهایش را رها کرده بود.

خیابانی عبور می کرد

پیرزنی عبور می کرد

و کودکی های زمین

که در ذهن کوچه ای پی خیابانی می گشت.


ای لیا
(شهریور 1380 - رشت)پ


1178


این کلمه است


که روی انحنای تن تو می شود شعر



ای لیا



1176


تنهایی ریخته روی خیابان


پس از بارش باران


لابلای برگ های پائیز.



گیسوی زنی می ریزد در آغوش باد


بوسه ای راهش را گم می کند


پیرمردی روی خاطراتش


دوباره زائیده می شود.



ای لیا



1175


یادت باشد


یادم بیاوری


که این پائیز


روی برگها


به یادت باشم !



ای لیا



1174


بیا دستان خیال را برداریم


برویم سر کوه تنهایی


دعایی بکنیم


شاید خدا دلش گرفته باشد ،


بوسه ای بردارد


بریزد روی لبهای خیال.



ای لیا



1171


در این تنهایی


من به خیال خورشید


نشسته ام به انتظار سایه درختی


شاید این تنهایی را


کسی بردارد


در خیال مبهم یک هم آغوشی


سر بکشد


اینجا پنجره ای هنوز روشن است!



ای لیا



1157


کودکی 


روی آسفالت خیابانی در نیس


منجمد میشود


دریا کودکی را 


به ساحل ترکیه برمیگرداند


کودکی در حلب 


در میان لجاجت آدمها گوشتش سرخ میشود


کودکی اینجا دستمال کاغذی را


به زور به زن راننده ای میفروشد


مرگ همیشه در روی خوشش به ما سلام نمیدهد



ای لیا



1156


در میانه هیاهوی زندگی برای هیچ


گاه کسی را دوست داری شبیه هیچکس ...



ای لیا



1150


کاش میشد همچون پرنده


پرید از سر شاخه های عادت


دور شد از تکرار تنهایی ها ...



ای لیا



1145


توی این عصرجمعه ای


لابلای کلمات مجازی


دنبال بویش میگردد


دنبال طعم چشمهایش


که نگاه میکرده لابد


میخوانده شاید ...



ای لیا