لعنتی!
دقیقن زمانی که احساس می کنی همه چیز سر جای خودش است و نشسته ای برنامه مورد علاقه خودت را می بینی، همیشه صدای زنگ تلفنی است که پشت خطش یکی می گوید :
Game is over!
وادی شعر
آنقدر بی سرو سامان است
که به نظر
من نیز شاعرم ...
شاعری تنها
کافه ای دور
کمی دود سیگار
شاید شطحیات
کتابی آماده چاپ ...
در شهر من همه شاعر بودند
هرچند کسی تورا ندید
زیر پاهای کلمات
که می پرسیدی:
" من کجای این شعرم؟ "
ای لیا
تهران - زمستان 81