بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

6 - الاغ سهراب



الاغ سهراب


تازه تازه


یونجه می فهمید.



گاو ما سالها ست


به کرسیِ استادی نشسته.



ای لیا



5- همین نزدیکی


و خدایی که در این نزدیکی است

بین موهای در باد پیچیده دختری 


و بوی بهارنارنجش که در باد ،تو را می برد!

خدا همانی است که در شالیزار 

در تابستانی دم کرده از بین رایحه شالی و آب ،چشمانت را می شوید...

خدا نزدیک است


شاید روی آگاهی آب 

شاید بین مریم های خشک شده سجاده مادربزرگ

خدا همین است

همین نزدیک ...


ای لیا


4 - سرمه


شاید شبی بیدار کند


خاطره ای،


سکوتی را ،


که در نهان چشمی سرمه می کشید.


 

ای لیا


3- مردی روئید


برگی افتاد


خاطره ای دفن شد،


زنی ، بوسه ای شکافت،


مردی دیگر روئید!



ای لیا


2- Game is over!


لعنتی!

دقیقن زمانی که احساس می کنی همه چیز سر جای خودش است و نشسته ای برنامه مورد علاقه خودت را می بینی، همیشه صدای زنگ تلفنی است که پشت خطش یکی می گوید :


Game is over!


1- من کجای این شعرم ...


وادی شعر

آنقدر بی سرو سامان است

که به نظر

من نیز شاعرم ...


شاعری تنها

کافه ای دور

کمی دود سیگار

شاید شطحیات

کتابی آماده چاپ ...


در شهر من همه شاعر بودند

هرچند کسی تورا ندید

زیر پاهای کلمات 

که می پرسیدی:


" من کجای این شعرم؟ "

 


ای لیا

تهران - زمستان 81