بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1732


باید قبری باشد برای حرفهایت

حرفهائی که نمیزنی

کسی نخواهد شنید

که از درون سرشار از اندوهی

و روزها از پی هم در گذر

تو در میانه‌ی یک رفتن ایستاده‌ایپ


ای لیا



1731


خاطرت عزیز است

مرو ...


ای لیا



1730


آه ای رنج عظیم

ای اندوه ابدی

آغوشت کجاست؟


ای لیا



1729


۱۴ پونزده ساله بودم توی مسجد قرار بود نذری بدن منم رفتم کمک گفتن کشمشهارو تو تفت بده منم همینجور توی تشت روحی اینارو هم میزدم قشنگ باد کرده بود، پیش خودم گفتم ایول چه تفتی دادم بعد یکی از زنها زد تو سرش که خاک بر سرم میخوای نجسی بدی دست مردم، تمام تشت کشمش رو ریختن دور.



1728


آدمی بی‌آنکه بداند

کسی را دوست دارد

شبیه هیچکس


ای لیا



1727


آسمان ابر است

و حوصله‌ی هیچ نیست


ای لیا



1726


یه سری اشتباهات هست میدونیم اشتباهه ولی انجام‌ می‌دیم، یعنی باید انجام بدیم.



1725


دلم برایت تنگ است

چون کودکی که مشتاقانه

چنگ‌ می‌زند بر آغوش مادر


ای لیا



1724


سلام بر اندوهی که در قلبت جاری‌ست.


ای لیا



1723


زندگی گاه 

فقط دیدن خنده‌ی توست

حتی لحظه‌ای کوتاه


ای لیا



1722


یه بزرگواری گفته بود با مردم زندگی کن ولی برای مردم زندگی نکن، یعنی اینکه کار خودت رو بکن درگیر بکن نکن بقیه نشو.



1721


آدمی سیاره رنج است در منظومه‌ی تنهایی.


ای لیا



1720


حرف بزنیم، درباره رنجها اضطرابها، مشکلات، درباره هر چیزی که ذهنمون رو درگیر کرده حرف بزنیم، بیشتر آدمهای اطرافمون بدون اینکه حرف بزنیم متوجه نمیشم چمونه، توی خودمون نریزیم.

 اگر کسی حرف زد فقط شنونده باشیم، اگر کمکی نخواست حتی راهنماییش هم نکنیم، فقط شنونده باشیم. بذاریم خودش رو خالی کنه.



1719


تنهایی‌ت را بیاور

در آغوش تنهائی من

خاطره‌ای شاید هنوز بیدار است


ای لیا



1718


تو را پنهان دوست داشته‌ام

هرگز نفهمیدی 

و تکرار عادتهایت را زندگی کردی


ای لیا