باید قبری باشد برای حرفهایت
حرفهائی که نمیزنی
کسی نخواهد شنید
که از درون سرشار از اندوهی
و روزها از پی هم در گذر
تو در میانهی یک رفتن ایستادهایپ
ای لیا
۱۴ پونزده ساله بودم توی مسجد قرار بود نذری بدن منم رفتم کمک گفتن کشمشهارو تو تفت بده منم همینجور توی تشت روحی اینارو هم میزدم قشنگ باد کرده بود، پیش خودم گفتم ایول چه تفتی دادم بعد یکی از زنها زد تو سرش که خاک بر سرم میخوای نجسی بدی دست مردم، تمام تشت کشمش رو ریختن دور.
یه بزرگواری گفته بود با مردم زندگی کن ولی برای مردم زندگی نکن، یعنی اینکه کار خودت رو بکن درگیر بکن نکن بقیه نشو.
حرف بزنیم، درباره رنجها اضطرابها، مشکلات، درباره هر چیزی که ذهنمون رو درگیر کرده حرف بزنیم، بیشتر آدمهای اطرافمون بدون اینکه حرف بزنیم متوجه نمیشم چمونه، توی خودمون نریزیم.
اگر کسی حرف زد فقط شنونده باشیم، اگر کمکی نخواست حتی راهنماییش هم نکنیم، فقط شنونده باشیم. بذاریم خودش رو خالی کنه.