گاه حسی داری شبیه هیچ چیز، شبیه هیچ کس. نه میشود توصیفش کرد، نه میشود درباره اش نوشت، نه میشود برای کسی تعریف کرد، فقط باید دراز بکشی توی خلسه اش و دستها را بگذاری زیر سرت خیره شوی به جائی در ناکجاآباد آسمان! شاید لبخندی هم بزنی ... حالت خوب است لابد!
+ از میان همینطوری های روزانه
گاهی آدمها فقط می خواهند شنیده شوند ، حرف بزنند و گفته شوند.روبروی هم بنشینند و یا روی نیمکت پارکی و کلمات را بریزند در قالب جمله ... بشوند دردی که درمانش شنونده است همین ... الزامن نباید همه ی ارتباطات در آخر برسند به اتاقی که لامپش خاموش می شود!
آدمی با شنیده شدن هم ارضا می شود ، تبش فروکش می کند و دردش التیام می یابد ... هرچند در مه غلیظی که بینمان را فرا گرفته سرگردانیم ...
بگذریم ...
آغوش درمان همه ی درد هاست وقتی کسی هست که دوست داشتن تو را بین بازوانش مضاعف می کند.
آغوش قلبها را نزدیک می کند وقتی دردی نشسته باشد روی قفسه سینه و آرام هم نمی گیرد. آغوش هایمان را ذخیره نکنیم ... آغوش را باید خرج کرد. باید دوست داشتن را بین بازوان ِ احساس گرفت.
آغوش ، خاطره ها را ، بودن ها را ، دلتنگی ها را ... همه را آرام می کند.
آغوش بوی تن توست که در تنهایی های من ضرب می شوند و غصه ها را تقسیم...
آغوش را دریابید ...
زندگی گیر کرده است
جایی لابلای ساعتها
بین خاطره ها .
بوسه ای تکرار می شود
زنی در ایستگاه منجمد شده است
مردی نمی داند در کدام شهر زندگی می کند
کودکی دست پیرمردی را می کشد
بینایی روی چشمان پیرمرد رقص گرفته است
خنده ای در کوچه ها گم می شود .
زن حرف میزد، مرد نگاه میکرد به لبهای زن، مرد به لبهای زن خیره بود، دست برد روی لبهای زن، اضافه ماتیک را که از کناره لب خط باریکی به بیرون کشیده بود با انگشت پاک کرد، آورد گذاشت روی لبهای خودش.
+ داستانک
کلینتون توی سوپرتیوزدی جلو می اوفتد. آنطرف هم ترامپ دارد کانهو بولدزر له میکند و میتازد. کمی نگران کننده است. شاید از بین دموکراتها فقط کلینتون بتواند از پس ترامپ بربیاید ولی قبل ترامپ باید بر ذهنیت مرسالارانه آمریکا برنده شود. بله مردسالارانه! تعجب نکنید. جامعه آمریکا علی رغم ظاهرش هنوز در لایه های زیرینش رنگ سنتهای قدیم را دارد. باید صبر کرد. لیوان چای سبز را بالا می آورم و بو میکنم. حس تازگی میدود زیر پوستم. نگاه میکنم به گلدان جدید توی آشپزخانه. همین صبح جمع و جورش کردم. سبز است. همه چیز سبز است. حس توی آشپزخانه سبز است. برمیگردم بین اخبار. آنوسطها، لابلای آتش بس اسد و مخالفان، خراب کردن پناهگاه کاله فرانسه، ترشی فروش شدن فعال سندیکای کارگری، خودکشی سه خواهر، بوی گند ذهن قاضی پورها، پرتاب موشکهای تازه کره شمالی و ... چیز دیگری نیست، میگردم ولی نیست. چیزی که شاید بتواند این خستگی را کمی نرم کند. نیست. برمیگردم به همان چای سبز. آرامش توی آشپزخانه.
+ از میان همینطوری های روزانه