بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

750


ای آغاز یک رفتن


کمی آرام تر ،


خاطره هنوز خواب است .




ای لیا



749


به کمی بودن هم فکر کنیم


وقتی باران به خواهش کودکی می بارد 


و زندگی کوچک می شود


بین دستان دخترکی بازیگوش.




ای لیا



748


آدم یعنی خطا ،یعنی اشتباه.


یعنی اشتباه می کنم چون از ابتدا همه چیز را نمی دانم ، اشتباه می کنم چون باید تجربه کنم. اشتباه می کنم تا ....
باید فرصت داد.اولین اشتباه آخرین اشتباه نیست. زندگی مثل بندبازی روی طناب نیست که پایت اگر کج رفت دودمانت به باد فنا برود. زندگی یعنی کودکی که می خواهد گام بردارد و هر درنگی به زمین می افتد . به آدمها فرصت دهید. به زندگی فرصت دهید...




747


یک روزهایی هم هستند که هنوز نیومدن و توشون کلی خبر امیدوار کننده هست ...
زندگی به امید زنده است.



746


باد که می آید


گَرد خاطره ای از روی سنگ قبری 


می ریزد در آغوش باد.



ای لیا



745


بگذاریم هر کی به هرکی هرچه دلش خواست بگوید ...


یکی می گوید دوستت دارم


آن یکی شاید بگوید پدرت را ...


خودشان می دانند


بگذاریم هرکی هرچه می خواهد بگوید


چند بار که بگوید پدرت را


آخر می فهمد که باید بگوید دوستت دارم را


حتی اگر پدرت را!




ای لیا




744


صدای تنهایی ست


که می پیچد در گوش باد


به گمانم باد ما را برده است.




ای لیا



743


سلام


خواستم تشکری کرده باشم و یک عذرخواهی بابت اینکه نظراتتون رو دیر پاسخ دادم.

باز همم ممنون که میخونید.


ارادتمندیم ...



742


زندگی فقط در شادی هایش نیست که زیباست ، 


زندگی با غمهایش هم زیباست ، 


با نبودن گاه به گاه دوست داشتن ها. 


زندگی چون هست ، زیباست ... 


زندگی به بودن عادتهایش است ، 


به بودن همین دلخوری ها و گاه غصه خوردن هایش زیر لحاف شب . 


زندگی به همین تکرار هر شب تنهایی 


به همین خواندن چند خطی غم 


نوشیدن دوخط چای بی وفایی ، زندگی به همین بودن است که زیباست.


نیاز نیست نفست از جای گرم بلند شود


در سرمای روزگار هم 

امیدی هست که بگوید : اندکی صبر سحر نزدیک است.

زندگی به امید است که زیباست

به بودن نفس های عادت

پشت گردن احساس

زندگی در غمهایش هم زیباست

نه فقط در روی شادش.



ای لیا

(تابستان 84 - با کمی تغییرات)


741 - کسی بیاید ...


کسی باشد صدایش کنم برویم زیر باران خیس شویم ، بند نیاید باران یکریز بریزد روی عادت هایمان که پهن شده اند روی بند خاطرات و چکه چکه بچکد رنگ تکرار از روی تن عادت ...
خیابان به خیابان بوی خنده هایش پخش شود ، دست بیاندازد در گردن خواهش و لبخندی مهمان کند لب های تر بوسه را !
پائیز هم مضاعف کند شیدایی خیابان را و هوش بپرد از سر حصار بلند تردید و کمی گام بردارد به عقب و برود لابلای آغوش شعری که سالها پیش
 نوشته بودم روی نیمکتی تنها که خاطره گیسوان دختری را کسی پیش از من رویش حک کرده بود.

و زندگی را بریزم در چمدانی به سنگینی آفتاب ظهری در تابستان و کودکی شوم که دستان دختری را می بوئید.

کسی باشد صدایش کنم ، کسی باشد صدایم کند ، کسی باشد لبهایش طعم صدای شاعری را بدهد که عاشقانه لب های خاطره را می بوسید.


کسی بیاید که صدایم کند...


740


شبی 


به دیدار خودمان رفتیم


همه خواب بودند!




ای لیا



739


گاه رفته ای


کسی اما نمی بیند ... سرها در گریبان است!



738


بچه ها را اذیت میکرد، چه توی نمره دادن، چه توی اخلاق و رفتارش. دبیر بد بدن و چغری بود به قول یکی از بچه ها! یک روز ظهر ماشینش را هل داده بودند و برده بودند جایی ول کرده بودند. خبر پیچید که این اتفاق افتاده. از آن روز گفتند رفتارش تغییر کرد. هرچند ماشین را هم پیدا نکردند. 

چند ماه بعد همسایه های دو کوچه پایین تر از دبیرستان به پلیس خبر میدهند که یک رنو دو سه ماهی ست توی کوچه شان ول شده به امان خدا!

رنوی آقای دبیر فیزیک بود.



+ از میان همینطوری های روزانه



737


زن میرود


بوی خود را میبرد ...



ای لیا



736


عطر زن فضای کافه را طی میکند، میرسد به میز کنار پنجره، می ایستد، اما مردی آنجا نیست، مردی که سالهاست آنجا نیست!



+ داستانک