-
451
جمعه 8 اسفند 1393 17:54
مردها کلن خواب نمیبینند! آنقدر که زندگی فرصتشان نمیدهد ... ای لیا
-
450 - عاشقی در گفتار و عمل!
جمعه 8 اسفند 1393 17:53
عاشقی، در نوشتار و گفتار یک چیز است، در عمل چیز دیگری. گاه طعم یک بوسه در واقعیت اثرش بیشتر از هزاران هم آغوشی و هم خوابگی در نوشتار و گفتار است. + از میان همینطوری های روزانه
-
449
دوشنبه 4 اسفند 1393 10:48
نگاهش نمیکنم، ایستاده است کنار دستگاه اِی تی ام، من هم توی صف منتظر، تا پولی را منتقل کنم. عادت به نگاه کردن ندارم، تا زمانی که مخاطب کسی نباشم یا کسی را مخاطب نکرده باشم نگاه نمیکنم. حین رانندگی هم همین عادت را دارم، سرک نمیکشم توی ماشین ها. توی خیابان هم پیاده باشم اغلب اوقات نگاه نمیکنم، مگر اینکه حس کنم طرف مقابل...
-
448
دوشنبه 4 اسفند 1393 10:44
شاعر دولول را گذاشت زیر چانه، ماشه را چکاند، زن پخش شد روی سقف خانه! ای لیا
-
447 - دوست کیست
شنبه 2 اسفند 1393 10:37
دوست کیست؟ شخص عجیبی نیست، با دیدنش حالت خوب میشود، حتی اگر سالها ندیده باشی اش، با خنده اش، دلت میخندد حتی اگر فقط خنده اش را از پس عکس دیده باشی. دوستی با هزاران سال معاشرت ممکن است رخ ندهد و گاهی فقط با یک رودرروئی و مرور خاطرات خودش را تحمیل میکند. قرار نیست کار خاصی کرده باشد، میتواند در همین فضای مجازی باشد و...
-
446
شنبه 2 اسفند 1393 10:34
آدمی ست دیگر میشود باران می بارد دلی را شاد میکند و گاه چشمی را فرو می برد در اندوه! ای لیا
-
445
شنبه 2 اسفند 1393 10:33
همه مان یک جوریم تفاوت در اولویت هامان است ... + از میان همینطوری های روزانه
-
444 - در راه مانده
شنبه 2 اسفند 1393 10:32
شب مانده بودیم در جاده، برف سنگین بود. صبح که بیدار شدیم، جاده رفته بود، برف را هم با خود برده بود! + داستانک
-
443
شنبه 2 اسفند 1393 10:32
تا بخودت بیائی آدمهای دور و برت میشوند عکس میروند کنج طاقچه منتظر تو که بشوی عکس بیائی بنشینی کنارشان! ای لیا
-
442
جمعه 1 اسفند 1393 13:52
مباحثه ی کلامی(تئوریک/دیالکتیک) : + تو خیلی خری؟ - چی فکر کردی من از تو هم خرترم! مباحثه رفتاری (عملی) : + شترق! - شترررررررررررررررررق! نتیجه گیری: از کوزه همان تراود که در اوست ... گردکان بر گنبد نایستد و تربیت هم بر نااهل.
-
441
جمعه 1 اسفند 1393 13:45
به کوچه حسادت می کنم که بوی تو هر روز می ریزد در آغوش خیالش می نشیند روی گونه های دیوارش و می بوسد رد قدم های تورا ، بوی تورا ... ای لیا
-
440 - این ماشین ایربگ ندارد!
جمعه 1 اسفند 1393 13:01
زندگی بی امان پیش می رود منتظر نمی ماند که دست به دستش دهی روان است ، جریان دارد سیال است و تو را در خودش غرق می کند به اعماق می کشد و از روی جسدت عبور می کن زندگی همین است ، بی رحم ... و ببخشید اگر اول زندگی ننوشته : کمربندها را ببندید ، این ماشین ایربگ ندارد! ای لیا
-
439
جمعه 1 اسفند 1393 13:00
دوست داشتن همین نگاهست ، همین یک لحظه بودن ها همین در دهان گس پائیز ها کردن ها همین خوردن تکه نانی در ایستگاه تنهایی ها همین رد شدن از روی پل خاطره ها همین یک بند دوستت دارم ها همین رها شدن در حوض بی خیالی ها همین نپرسیده بوسیده شدن ها همین گذر از پشت شب تاریک کوچه ی قاصدک ها همین ریختن ماهی به میان تنگ تردیدها همین...
-
438
سهشنبه 28 بهمن 1393 09:26
از همه ی تنهایی ، یک بوسه ی دیگر باقی ست. مهمان ِ من باش بانو! ای لیا
-
437 - مادر بود همه بودند بند رختی پر بود از پوست زندگی
سهشنبه 28 بهمن 1393 09:24
مادری بود زندگی خانه ای داشت خدا روی سبزی شمعدانی می نشست خیال پر می زد می رفت تا خنکای پنجره نسیمی می آمد می نشست کنار سفره ی آشنایی. نانی تکه می کرد دست همیشه ترک خورده ی مادر. مادر که بود خدا دستانش را در حوض خاطره ها می شست پهن می کرد باران زندگی نگاهش را روی شیشه های تنهایی. دختر همیشه خندان کوچه ی سایه ها می...
-
436 - خواب ِ سکوت.
دوشنبه 27 بهمن 1393 13:25
بین خانه مان تا دریا زندگی در گوش زمان می پیچید صدا می ریخت نگاه می ریخت تصویری می شد می پیچید در خواب ِ سکوت. سیرسیرکی می خواند پینه دوزی کفش های خاطره ای می دوخت سنجاقکی روی سبکی اکسیژن شنا می کرد شالی زار برای پیرمردی فال ورق می گرفت دختری روی طناب تنهایی تابی می بست تابی می خورد همه ی تنهایی جمع می شد پشت خنده ی...
-
435
دوشنبه 27 بهمن 1393 13:24
تکرار می شوی تکرار می شوم کسی جایی بر می گرداند نوار کاست چسب خورده زندگی را . ای لیا
-
434
دوشنبه 27 بهمن 1393 13:23
سخت ترین کار این است که نظری مخالف جمع داری و ابراز نمی کنی ...
-
433
دوشنبه 27 بهمن 1393 13:22
کجای دایره زندگی نشسته ای؟ خسته ای آیا؟ گوشه ی زندگی را پیدا کردی ؟ "زندگی طعم دارد وقتی به خاطره ای فکر می کنی. طعم گیلاس می پیچد کنج دهانت و با بزاقت از گوشه لبت جاری می شود.به کسی فکر می کنی که همین طعم را برای تو تداعی می کند.نشسته ای روی نیمکت پارکی و ناخودآگاه دهانت گس می شود.طعم اخته می گیرد ... لبخندی می...
-
432 - عشق
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:52
برای ابراز عشق روزها بهانه اند تقویم را کنار بگذار لحظه هارا دریاب ثانیه ها را ای لیا
-
431 - باران
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:51
باران یعنی من حالم خوب است تو حالت خوب است زندگی حالش خوب است خدا هم حال خوبی دارد لابد! ای لیا
-
430
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:49
همه چیز را فراموش میکنیم، حتی همین فراموشی را! + از میان همینطوری های روزانه
-
429
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:48
"من نمیدانستم که بیشتر دانستن خودش یعنی گمراهی، همرنگ جماعت شدن حسنش این است که تنها نمی مانی" اینها را برایم می نویسد، یعنی دارد تایپ میکند، می خوانم و برایش چیزی می نویسم، سِند نمیکنم، همه را پاک میکنم عوضش یک شکلک لبخند می فرستم. دوباره می نویسد و آه و ناله میکند از نفهمی خلق الله، چیزی ندارم برایش...
-
428
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:46
شرح حال آدمی همان حرفهایی ست که نمیزند. نمی نویسد.نمیگوید. گاه برای خودش یادآوری میکند و دوباره همه را قورت میدهد.
-
427
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:46
عادت کرده ام، به اینکه همه ی آدمها را درک کنم ...
-
426 - موهایت را بده بر باد
یکشنبه 26 بهمن 1393 08:45
موهایت را بده بر باد پائین دستِ خاطره ها مردی تشنه بوئیدن احساسِ دستان خداست که وقتی تو را خلق می کرده عطر دستانش را در موهایت جا گذاشته. ای لیا
-
425 - خیابان تنهائی من
جمعه 24 بهمن 1393 11:49
خیابانی پهن با ساختمان هایی بلند در دو طرفش، یک ایستگاه اتوبوس با درخت صنوبری کنارش، ساعت هم بین دو و سه بعد از ظهر، نسیم خنکی میزند روی صورت خیابان، صدای خش خش خوردن برگهای درخت صنوبر و جریان هوا در خالی خیابان، هیچ کسی هم نیست. من نشسته ام با یک تیشرت بنفش مایل به قهوه ای، تکیه داده ام به صندلی و دستهایم را گذاشته...
-
424 - سینه خورشید
پنجشنبه 23 بهمن 1393 10:46
کسی جایی انگار دست می کشد به سینه ی خورشید، آفتاب امروز عجیب داغ است. ای لیا
-
423
پنجشنبه 23 بهمن 1393 10:45
خنده می ریزد روی ابتذال ذهن روی ایستاده مردن مردی در آب روی باقی مانده ی خاطره ای زیر گلبرگ باد روی شیرین بودن همه ی فرهادها روی خیال نازک تنهایی ابتذال می روید بی وفقه در میان نیزار ِ تردید خنده ها تر نمی شوند ترک بر می دارند دستان ترد خیال باران نمی شود همه ی فاصله ها همه ی بی تو من بودن ها. جایی حادثه ای کور می شود...
-
422 - در سه پرده!
پنجشنبه 23 بهمن 1393 10:32
پرده اول تماس که تمام میشود میشنوم گوشی اش را قطع نکرده است، با گوشی دیگرش مشغول صحبت با زن دیگریست، شاید هم زنهای دیگر... کلافه میشوم، نمیدانم چه کنم، آدم به یکباره متنفر نمیشود، آدمی که ذره ذره دوست داشتن کسی را جمع کرده است یکباره همه چیز را به هم نمیزند، اورا هم ذره ذره کنار هم چیده بودم، اخلاق و رفتار و منشش مرا...